نقد كتاب “موشها و آدمها” نوشته اشتاين بك
درباره نویسنده:
جان اشتاین بك متولد 1902 در كالیفرنیا، یکی از شناختهشدهترین و پرخوانندهترین نویسندگان قرن بیستم آمریکاست. مادرش معلم و پدرش هم یك کارمند ساده بود. جان از همون بچگی علاقه شدیدی به مطالعه كتاب داشت. در زمان نوجوانی خود را نویسندهای میدید كه مشهور شده و با این رویا زندگی میكرد. بعد از اتمام تحصیلات اولیه در سال 1919 وارد دانشگاه استنفورد شد ولی متاسفانه بدون اخذ مدرك تحصیلات خود را نیمه تمام رها كرد و به نیویورك رفته و مشغول كار در یك روزنامه به عنوان خبرنگار شد. اما جان بعد از دو سال به کالیفرنیا بازگشت و مشغول كارهایی مثل کارگری، میوه چینی، کار در داروخانه و… شد و در این مدت وقت کافی برای خواندن و نوشتن داشت. بالاخره این جوان، دست به قلم شد و توانست در سال ۱۹۲۹ اولین اثر خودش رو به اسم “فنجان طلایی” منتشر کند. در سال ۱۹۳۲ کتاب “چراگاههای آسمان” و در سال ۱۹۳۳ کتاب “به خدای ناشناخته”، “دره بی انتها” و “موشها و آدمها” را نوشت. با این حال این کتابها با استقبال و موفقیت زیادی همراه نبود ولی جان دست از تلاش برنمیداشت و همواره به راهش ادامه میداد تا رویاهایش به واقعیت تبدیل شود.
در سال ۱۹۳۸ کتابی به نام ” خوشههای خشم” نوشت كه از معروفترین و مهمترین کتابهای جان اشتاین بوده و برنده جایزه پولیتزر شد. دراین كتاب جان درباره فقر و بیچارگی کارگران مزارع کالیفرنیا و همچنین سرگذشت زندگی کارگرها و اثرات خانمانسوز جنگ بر زندگی آنها صحبت میکند. در سال ۱۹۴۲ کتاب “انتقام مروارید” را نوشت. داستان این کتاب خیلی جالب و آموزنده بوده و به خواننده انگیزه و امید به زندگی میدهد.
جان با هنر نویسندگی خود توانست در سال ۱۹۶۲ برنده جایزه نوبل ادبیات شده و برای همیشه نامش ماندگار شود. در نهایت در سال ۱۹۶۸ در 68 سالگی دنیا را ترك نمود.
خلاصه كتاب:
كتاب موشها و آدمها برنده جایزه نوبل ادبیات بوده که در سال ۱۹۳۷ به چاپ رسیده است. نویسنده در این داستان از سرگذشت غمانگیز دو کارگر مزرعه مهاجر، جورج میلتون و لنی اسمال مینویسد که در رکود بزرگ آن روزگار در کالیفرنیا به دنبال یافتن کار به هر سمت و سویی روانه میشوند.
جورج، قهرمان اصلی داستان، مردی ریزاندام و چابک است. در مقابل، لنی مردی است دست و پا چلفتی، عظیمالجثه و از نظر ذهنی عقب افتاده. مهربانی بیش از حد لنی و از طرفی حماقت و بیاحتیاطیهای او باعث میشود که مخاطب نسبت به او احساس ترحم کند. رؤیایی که هم چون زنجیر این دو را به هم مربوط میکند، داشتن زمینی است که به خود آنها تعلق داشته باشد. این همان رؤیای کارگر آمریکایی استثمار شده است. آرزوی بزرگ لنی داشتن یک مزرعه شخصی و پرورش خرگوش است، آرزویی که هیچ گاه به حقیقت نمیپیوندد. آن دو رفاقت بسیار خوبی باهم دارند و با اینکه جز این چیز دیگری ندارند اما به همین دوستی دلخوشاند. لنی فردی بیفکر است و این مسئله همیشه جرج را میترساند زیرا رفتارها و گفتههای بچهگانه او همیشه برایشان دردسرساز بوده است و جرج همیشه از او میخواهد که هیچ جا صحبت نکند و اجازه دهد او سوالهای دیگران را پاسخ دهد. حماقتهای لنی یک بار باعث فرار آنها از یک مزرعه شد، بعد از آن به مزرعه کندی رفته و آنجا مشغول کار میشوند. در آن مزرعه با اسلیم گاوچران که فردی مهربان و منطقی است آشنا میشوند و ماجرای فرارشان را برای او تعریف میکنند. کرلی پسر کندی هم با همسرش در آن مزرعه هستند کرلی فردی بداخلاق و بدجنس است.
ماجراهایی پیش میآید و لنی ناخواسته همسر کرلی را به قتل میرساند و به دردسر میافتد. پایان داستان هم غافلگیرکننده و تراژیک است. در این داستان همه به نوعی تنها هستند و آرزوهایشان را دست مایهای برای فرار از این تنهایی قرار دادهاند.
در کتاب موشها و آدمها، به تعبیری از آرزوهای بر باد رفته آدمها سخن میگوید.
تحلیل كتاب:
موشها و آدمها فلاکت کارگران را در برابر بیرحمی اربابها نشان میدهد. عنوان این کتاب، برگرفته از شعری از رابرت برنز است. در داستان دو دوست رؤیای گوشهای امن، و آزاد از ارباب را در سر میپرورانند. این دو انسان سختکوش نماینده قشر عظیمی از انسانها هستند، شخصیت نویسنده را نیز میتوان در آنها دید چرا که خود او نیز فردی پرکار و زحمتکش بود و همه نوع کاری را در طول زندگیش تجربه کرده بود. این کتاب به خوبی بیانکننده به استثمار کشیده شدن انسانهای تهی دست توسط ثروتمندان میباشد.
موش در این داستان نماد کارگر است، کارگری که مورد استثمار قرار گرفته و حق و حقوق ناچیزی دارد. بعد از جنگ جهانی اول، تورم باعث شد که قیمت محصولات کشاورزی کاهش پیدا کند. این به این معنا بود که کشاورزان برای کسب همان مقدار پول مجبور بودند که محصولات بیشتری را تولید کنند. افزایش فعالیت کشاورزان باعث کاهش حاصلخیزی خاک میشد. صدها هزار کشاورز به سمت نیویورک حرکت کردند، که به دلایل متعددی به صورت یک سرزمین آرزوها در آمده بود. این کشاورزان که در دیار خود هر کدام دارای زمینی برای خود بودند هم اکنون میبایست با حقوق اندکی بر روی زمین صاحبان خود کار کنند. این خود باعث فقر بیشتر مردم و بدتر شدن اوضاع میشد.
شیوه روایت داستان سوم شخص هدف است و در این روش مخاطب تنها از طریق اعمال و رفتار شخصیتها میتواند او را بشناسد و به افکار او دسترسی مستقیم ندارد.
کتاب موشها و آدمها، یكی از رمانهای كوتاه ولی تاثیرگذار كه بدنبال تعریفی از انسانیت میباشد. در تمام داستان، نویسنده بدنبال رویایی است كه مدام تكرار میشود تا بلكه روزی به واقعیت بپیوندد. شاید بتوان گفت تنها چیزی كه باعث ادامه زندگی میشود، رویایی است كه هر انسانی در سر دارد. ولی زندگی در تمام مدت موانعی ایجاد میكند تا انسان به رویای خود دست نیابد و اینکه انسان چقدر میتواند با این موانع مبارزه نماید، جای سوال دارد.
از طرفی کشتن سگ کندی در صحنههای آغازین داستان وقوع تراژدی در پایان را حتمی میکند. سگ کندی با تفنگ کارلسون کشته شد، همانند لنی. کشتن سگ کندی به معنای تلاش انسان برای از بین بردن ضعیفان و هر کس یا هر چیزی که دیگر مفید نیست البته صرف نظر از گذشتهای که ممکن است مفید بوده باشد. این همان قانون جنگل است که در جامعهای که به استثمار کارگران ساده میپردازند به وضوح دیده میشود.
این مطلب توسط سایت دکتر امیر مسعود رستمی تهیه و تنظیم شده است. |
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.