زیگموند فروید (Sigmund Freud)
پرسشی که هرگز بدان پاسخ داده نشده است و خود من نیز با وجود سی سال پژوهش و مطالعه برای آن پاسخی نیافته ام این است :
که “خواسته زنان چیست ؟”
زندگی نامه:
زیگموند شلومو فروید یا زیگموند فروید عصبشناس اتریشی و پدر علم روانکاوی در سال 1856 در در پریبورگ، جمهوی چک به دنیا آمد.خانواده او یهودی و دارای ۸ فرزند بود. پدر او یک تاجر پشم بود و مادرش به او خواندن و نوشتن را آموخت و او آموزش رسمی در لئو پولد اشتو ترریلی ژیمنازیوم را آغاز کرد.
پدرش 40 سال و مادرش (زن سوم پدر فروید) تنها 20 سال داشت. پدر فروید سختگیر و خودکامه بود. فروید هنگام بزرگسالی خصومت، انزجار و خشم کودکی خود را نسبت به پدرش به خاطر میآورد. او نوشت که در سن 2 سالگی نسبت به پدرش احساس برتری میکرد. مادر فروید نسبت به فرزند اول خود احساس غرور میکرد و متقاعد شده بود که وی مرد بزرگی خواهد شد. فروید از همان سالهای نخستین سطح بالایی از هوش را نشان داد که والدین او به پرورش آن کمک کردند. برای مثال خواهران او اجازه نواختن پیانو را نداشتند مبادا که صدای آن مطالعات فروید را آشفته کند. به او اتاقی اختصاصی داده شده بود که بیشتر وقت خود را در آن میگذراند و حتی غذایش را در آنجا میخورد تا وقت مطالعاتش را از دست ندهد. اتاق وی تنها اتاق آپارتمان بود که چراغ نفتی باارزشی داشت و باقی افراد خانواده از شمع استفاده میکردند.
در سال ۱۸۶۵ فروید ۹ ساله به یک دبیرستان ممتاز رفت او در میان همسالانش دانشآموزی ممتاز و باهوش بود. فروید عاشق ادبیات بود و به زبانهای گوناگون مانند عبری و آلمانی به خوبی سخن میگفت. او در مدرسه توانست زبانهای لاتین، انگلیسی، فرانسه و یونانی را نیز بیاموزد و بعدها به زبانهای اسپانیایی و ایتالیایی نیز چیره شد. در زمان تحصیلش به خاطر مذهب و نژادش توسط همکلاسیهایش مسخره و تحقیر میشد. این رفتار همسالانش بیشتر از روی نژادپرستی و عدم توانایی در رقابت درسی با او بود.
در سال ۱۸۷۳ زیگموند فروید تحصیلات دبیرستان را به پایان رساند. در آغاز علاقه زیادی به رشته حقوق داشت ولی د، اولیور، ارنست، سوفی و آنا بود.
علت این انتخاب این نبود که وی آرزو داشت پزشک شود، بلکه او معتقد بود که مطالعات پزشکی به حرفهای در پژوهش علمی خواهد انجامید که ممکن بود شهرتی را که عمیقا دوست داشت برایش به ارمغان آورد. در حالی که فروید مشغول کامل کردن مطالعه برای درجه پزشکی خود در دانشگاه وین بود، به انجام پژوهش فیزیولوژیکی روی نخاع شوکی ماهی و بیضههای مارماهی پرداخت و از این طریق خدمت شایستهای به این رشته کرد. هنگامی که فروید در دانشکده پزشکی بود، آزمایش با کوکائین را نیز آغاز کرد.
وی این دارو را خودش مصرف کرد و اصرار داشت که نامزد، خواهران و دوستانش نیز آن را امتحان کنند. او به این ماده بسیار علاقهمند شد و آن را دارویی اعجاب آور و سحرآمیز دانست که بسیاری از بیماریها را درمان میکند و میتواند وسیلهای برای بدست آوردن شهرتی باشد که آرزوی آن را داشت باشد. او در سال 1884 مقالهای درباره آثار مفید کوکائین منتشر کرد. بعدا این مقاله را از عوامل کمک کننده به شیوع مصرف کوکائین در اروپا و آمریکا دانستند که بیش از 30 سال یعنی تا دهه 1920 ادامه داشت. فروید قویا به خاطر کمک به برداشتن عنان شیوع کوکائین مورد انتقاد قرار گرفت. این موضوع به جای شهرت برای او بدنامی آورد و برای باقی عمرش سعی کرد حمایت پیشین خود را از این دارو از بین ببرد و کلیه اشاراتی را که به این دارو نموده بود از کتابنامه خود حذف کرد. با این وجود وی شخصا به مصرف این دارو تا میانسالی ادامه داد. فروید میخواست پژوهشهای علمی خود را در موقعیت دانشگاهی ادامه دهد، اما ارنست بروک این تمایل را به سبب شرایط مالی فروید به یاس مبدل کرد. او به اندازهای تهیدست بود که نمیتوانست سالها صبر کند تا بتواند یکی از معدود کرسیهای استادی را بدست آورد. فروید با بیمیلی پذیرفت که حق با بروک است. بنابراین تصمیم گرفت در امتحانات پزشکی شرکت کند و به عنوان یک پزشک به شغل آزاد پزشکی اشتغال یابد. وی در سال ۱۸۸۱ به دریافت درجه دکتری نایل شد و به عنوان متخصص بالینی اعصاب بکار پرداخت. او کار طبابت را پرجاذبهتر از آنچه که پیشبینی کرده بود نیافت. اما واقعیتهای اقتصادی در این میان پیروز شد.
اولین موقعیت حرفهای او کار در بیمارستان عمومی وین بود که در زمینه های در زمینههای اختلالات مغزی و گفتاردرمانی و کالبدشناسی اعصاب میکروسکوپی فعالیت می نمود و این شغل را در آزمایشگاه تئودور مینرت در خصوص تشریح مغز ادامه داد. این موقعیت مقدمهای را برای آشنایی او با روانپزشکی فراهم آورد. در 1885 در دفتر خصوصی دانشگاه وین اختلالات سیستم عصبی را آموخت.
زیگموند فروید از سن ۲۴ سالگی سیگار کشیدن را آغاز کرد او در آغاز سیگارهای معمولی میکشید و با گذر زمان به کشیدن سیگار برگ روی آورد. او بر این باور بود که سیگار کشیدن توانایی انسان برای انجام کار را افزایش میدهد و خودکنترلی را در انسان بهبود میبخشد. با اینکه ویلهلم فلیس درباره زیانهای سیگار به او هشدار میداد او یک فرد سیگاری باقی ماند و به سرطان دچار شد و از این بیماری رنج فراوان میبرد. فروید در سال ۱۸۹۷ به فلیس پیشنهاد کرد که اعتیاد، به ویژه اعتیاد به دخانیات جایگزینی برای خودارضایی است که یکی از عادتهای بسیار خوب است!
فروید در بازگشت از پاریس اقدام به راهاندازی دفتر کار خصوصی، اختصاصاً برای بیماران عصبی نمود و برای به دست آوردن درآمد بیشتر اقدام به ترجمه کتابی از دکتر هیپولیت برنهایم کرد و زمانی را در نانسی بهمنظور بهبود روش هیپنوتیزم صرف کرد. در طول این ملاقات از محدودیتهایی که روش هیپنوتیزم داشت اگاه شد و توجهش را به یک روش جدید که بهوسیله پزشک وینی ژوزف بروئر معرفیشده بود، معطوف کرد. بروئر تعدادی از بیمارانش را که تشخیص هیستری داده بود، شفا داد و او آنها را تشویق میکرد که بهطور آزادانه درباره رخدادهای اولیه علائمشان صحبت کنند. فروید این عقیده را بسط داد که القا به تعدادی از بیماران رواننژند که دارای ترسهای مرضی و فلجهای هیستریایی بودند، ریشههایی در تجارب آسیبرسان و طولانیمدت که به فراموشی سپردهشده دارند. با آوردن این تجارب به سمت آگاهی هشیار و مواجه کردن آنها در حال حاضر موجب بهبودی زیربنایی شده و علائم پریشانکننده ناپدید میشوند. روشها و عقاید بروئر و فروید انتشار پیدا کرد و در یک کتاب جالب بنام «مطالعات در هیستری» برای اولین بار در 1936 به زبان انگلیسی چاپ شد. به هرحال هر دو بهزودی بعد از چاپ کتاب خود همکاریشان را به علت جدایی اندیشه فروید و پافشاری او به ریشه جنسی در ایجاد رواننژندی از بروئر قطع شد.
فروید به ریشههای جنسی در محتوای تعدادی از بیمارها رواننژندی بهطور افراطی و غیرقابل توجیه مینگریست. در سال 1891 او و خانوادهاش در برگاس تغییر مکان دادند و در همان سال فروید و دایره کوچکی از دوستانش شامل آلفرد آدلر، ویلهام استکل ماکس، کان و رودلف رتیلر جامعه روانشناسی چهارشنبه را تأسیس کردند. این نهاد تا سال 1908 بهسرعت رو به توسعه گذاشت و در آن سال منحل شد تا اینکه مجدداً او جامعه روانکاوی وین را تأسیس نمود.
در طی همان سال فروید ساندور فرنزی و یونگ از طرف استانلی هال برای سخنرانی در دانشگاه کلارک دعوت شدند و این ملاقات برای آنها اخطاری بود که علاقه نافذ روانپزشکان و روان شناسان را به عقاید روانکاوی نشان داد.
فروید کتاب «توتم و تابو» را در سال 1913 انتشار داد؛ که بخشی از آن کتاب پاسخی دندانشکن به علاقه یونگ به اسطورهشناسی بود. یونگ روانشناسی خودش را بر اساس مفهوم جدید نیروی روانی بسط داد و از لحاظ اهمیت و اعتباری که فروید به سائقهای جنسی میداد، مخالفت داشت. لذا در همان سالها او از ریاست انجمن روانکاوی بینالمللی استعفا کرد. علیرغم این استعفاها و با ظهور ناگهانی چند جنبش حاشیهای کوچک، ارنست جونز اقدام به تشکیل گروه مخفی که شامل خودش، فروید، کارل، ابرام و بریل وساندور فرنزی اتو رنگ و هانس ساکس بوده نمود. این جریان جدید در سال 1915 بهسرعت توسط فروید در کتاب «تاریخچه جنبش روانکاو» مطرح شد که در واقع این انجمن پاسخی بحثانگیز به نفاق و دو دستگی که در روانکاوی رخ داد بوده است.
فروید در سال 1918 ثروتی که در گروههاي مالی اتریش ذخیره کرده بود، به علت بروز جنگ جهانی اول از دست داد و تعداد بیمارانش هم به حداقل کاهش پیداکرده بود و او کوشش کرد که دوباره زندگیاش را بسازد. در این اوضاع بود که یکی از دوستانش که کارخانهداری در بوداپست بوده به نام آنتون ون فروند، مقداری پول در اختیار وی قرارداد و این پول هم به خاطر فشارهای تورم ناشی از دوران جنگ مصرف شد و قبل از اینکه انجمن روانکاوی بینالمللی که با همکاری نزدیک اتورنک تأسیس بشود، تمامشده باشد.
نازیها فروید را یکی از بزرگترین دشمنان خود میدانستند. کتابهای فروید در سال ۱۹۳۳ توسط نازیها به آتش کشیده شد و این عبارت از فروید جاودانه شد: اگر در قرون وسطی بودیم آنها مرا به آتش میکشیدند، اما در این دوره و زمانه به سوازندن کتابهایم بسنده میکنند، این پیشرفت خوبی است! فروید درست یک هفته بعد از شروع جنگ جهانی دوم در لندن از دنیا رفت. اما چهار خواهر او نتوانستند از اتریش خارج شوند و سرانجام در اردوگاههای نازیها مردند.
در سال ۱۹۲۵ که شهرت فروید عالم گیر شده بود، ساموئل گلدواین کارگردان مشهور، یک پیشنهاد ۱۰۰ هزار دلاری به فروید داد تا در فیلمی با نام “داستانهای بزرگ عشق در تاریخ” بازی کند یا در نگارش فیلمنامه آن همکاری کند. این کارگردان به فروید لقب “بزرگترین متخصص عشق دنیا” را داده بود. اما فروید این پیشنهاد وسوسهانگیز را رد کرد، چرا که یک سال قبل از آن، یک شرکت انتشاراتی در شیگاگو مبلغ ۲۵ هزار دلار دریافت کرده بود تا دو جنایتکار معروف را روانکاوی کند.
در طول سالهای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ که فروید به اوج موفقیت خود رسیده بود، سلامتی او شروع به تحلیل رفتن میکرد. او از سال ۱۹۲۳ تا زمان مرگش که ۱۶ سال بعد بود، تحت ۳۳ عمل جراحی برای سرطان دهان قرار گرفت. زیرا او روزانه ۲۰ سیگار برگ میکشید. در سال ۱۹۳۸ نازیها اتریش را اشغال کردند. ولی به رغم اصرار دوستانش فروید ترک کردن وین را نپذیرفت. چندین بار خانه او مورد هجوم دارودسته نازیها قرار گرفت. پس از اینکه دختر او آنا دستگیر شد، فروید موافقت کرد که وین را ترک کند و به لندن برود. چهار خواهر او در اردوگاه کار اجباری نازیها مردند.
بیماری سرطان دهان فروید رو به گسترش گذاشت و اولین علائم او در سال 1932 آشکار گشت و در استمرار همان سال بود که جنگ فکری دیگری این بار با اتورنک در خصوص ضربه تولد صورت گرفت. فروید با این نظر رنک که ضربه تولد در ایجاد یک نوع پایه و اساس روانپریش در خصوص اضطراب نقش دارد، موافق نبود و معتقد بود که این ضربهها برای ظهور رواننژندیها مثل ترسهای مرضی در زندگی آتی ذخیره میشوند. این واکنشهای حاصل از انجمن پیروزی اروپایی بود که آمادگی پذیرش این عقاید که نیازهای جنسی دوران کودکی سائقهای مهم در پویایی رفتار انسان است، نداشت و اینکه موجودات آدمی تحت نفوذ و اختیار عقل نیستند و انسانها بهوسیله سائقهای ناهشیار هدایت میشوند. فروید این خشم را بهمثابه شرایط روشنی برای درک حقایق دردناک عقایدش تعبیر کرد.
سلامتی فروید به نحو چشمگیری تحلیل رفت. اما او از نظر عقلانی هوشیار ماند و تقریبا تا آخرین روز زندگیاش به کار ادامه داد. در اواخر سپتامبر ۱۹۳۹ او به پزشک خود ماکس شور گفت: اکنون این زندگی جز شکنجه چیز دیگری نیست و دیگر معنی ندارد. دکتر قول داده بود که اجازه نخواهد داد فروید بیهوده رنج بکشد. او طی ۲۴ ساعت بعدی سه بار مرفین به او تزریق کرد که هر مقدار مصرف آن بیشتر از اندازه لازم برای تسکین درد بود و سالهای طولانی درد فروید را به پایان رساند و سه روز پس از مرگش، پیکرش را در شمال لندن سوزاندند.
در مراسمی که برای مرگ فروید ترتیب داده شده بود ارنست جونز نویسندهی اتریشی و اشتفان تسوایگ سخنرانی کردند. در این مراسم بسیاری از چهرههای سرشناس روانشناسی و روانکاوی و نیز پرشکان حضور داشتند. خاکستر فروید در گلدانی عتیقه که فروید از پرنس بناپارت دریافت کرده بود گذاشته شد. خاکستر همسرش نیز پس از مرگ در سال ۱۹۵۱ در این گلدان گذاشته شد. در ژانویه سال ۲۰۱۴ پلیس لندن ادعا کرد که دزدان قصد داشتند خاکستر فروید را بدزدند. اگر چه این دزدی ناموفق بود اما قسمتی از گلدان ۲۳۰۰ ساله که خاکستر فروید در آن قرار داشت شکسته بود. این کوزه که قدمت آن به 300 سال پیش از میلاد میرسید، در مردهسوزخانهای واقع در شمال لندن نگهداری میشد. ظرفی که اکنون تقریبا از دسترفته، از جمله آثار یونان باستان و از مجموعه عتیقههای شخصی زیگموند فروید بود. این کوزه پس از درگذشت فروید 83 ساله در 1939 و سوزانده شدن جسدش در «گلدرز گرین»، در معرض دید عموم قرار گرفت.این کوزه هم، مانند کاناپه معروف فروید، هدیهای بود از طرف یکی از مراجعهکنندگان این روانشناس معروف. شاهزاده «ماری بوناپارت» نواده ناپلئون که از علاقه وافر فروید به هنر یونان باستان مطلع بود، این گلدان را به او بخشیده بود. بناپارت که خود بعدها روانشناس شد، به فروید و خانوادهاش کمک کرد تا در سال 1938 از نیروهای نازی فرار و وین را ترک کنند.
نتایج و یافتههای فروید متعدد بود و همه ساختار عقایدش پیرامون این اصل که سائقهای ناخودآگاه و آرزوها نفوذ فراوانی در زندگی ما دارند میچرخید؛ و چنانچه آنها درک نشوند، تغییر واقعی غیرممکن است.
ازنظر وی روانکاوی گرایش قوی اختصاصی برای دستیابی به تغییرات واقعی است. بنابراین روانکاوی دو چیز را در برمیگیرد:
- مجموعهای از ایدهها
- روش درمانی که بر اساسا آن نهاد id ساختمانی از شخصیت است که ترکیبی از سائقها بوده که ذخیره انرژی روانی فرد در آنجا است.
زمانی که کودکان نیازها و اجبارهای واقعی ناشی از آن را آزمایش میکنند بخشی از ساختار شخصیت بنام ایگو یا خود شکلگرفته است. خود بهمثابه یک شاخه اجرايی شخصیت است، به این دلیل که تصمیمهای منطقی را اجرا میکند و خود توسط اصل واقعیت استمرار پیدا میکند. او سعی میکند لذتهایی را برای فرد در داخل مرزهای واقعی فراهم کند. نهاد و خود هیچ اخلاقیاتی را نمیشناسد و این فرا خود است که تشخیص میدهد که این امور صحیح است یا غلط.
عقاید فروید حاصل یافتههایی از تجزیه و تحلیل او از رؤیاها است. همچنین او از روش روانکاوی در بیمارانی که نیاز به تداعی آزاد برای تحلیل احساسات گفتوگو درباره خاطرات افکار ناخوشایند به ذهن آمدند، داشتند که اساساً تمسخر شکاندیشی و ضدیت با آنها برخورد میشد، استفاده کرد.
فروید همچنین پیشنهاد میکند رشد فرد همراه با یک پیشرفت منظم از میان 5 مرحله روانی جنسی: دهانی / مقعدی/ فال یک پنهانی جنسی اتفاق میافتد. اینها را مراحل رشد روانی جنسی به علت اولویت نواحی متفاوت تحریکپذیری (دهان مقعد و آلت جنسی) در طول رشد و تحول کودک میدانند.
فرد بزرگسال آموخته است که بهوسیله تعارضات موجود بین منابع اولیه لذت دهان مقعد و سپس آلت جنسی و تقاضای واقعی حل بشود و تا زمانی که این تعارضات حل نشوند، فرد ممکن است در یکی از مراحل فوق تثبیت بشود. تثبیت یک مکانیسم دفاعی است و زمانی اتفاق میافتد که یک فرد در مراحل ابتدایی رشدی یا زیاد ارضا شده یا اصلاً ارضا نشده است. برای مثال عقده ادیپ یک فرایند فرضی است که کودک در پی یک ارضا یک آرزوی سخن برای جایگزین کردن والد جنس موافق و لذت بردن از محبتهای والد جنس مخالف هست. چگونه این عقده حل میشود؟ در حدود 5 تا 6 سالگی کودک به شناسایی والد همجنس پرداخته و ممکن است به خاطر امیال زناگونه تنبیه بشود. برای کاهش این تعارض کودک با والدین همجنس همانندسازی میکند. اگر این تعارض حل نشود فروید پیشبینی میکند که فرد ممکن است در مرحله فالیک تثبیت بشود و در بزرگسالی چنین شخصیتی با اطمینان به خود فراوان/ بیمحابا/ نمایشی و متکبر میشود.
وی در زمان مرگش بهعنوان یک متفکر اصلی در عصر و زمان خود بهحساب میآمد، کسی که در مقام فکری خودش به حد داروین و انیشتین بود. اگرچه فروید هرگز صراحتاً خودش را با داروین و انیشتین مقایسه نکرد و اولین یادداشتهای علمیاش در سال 1929 برای دریافت جایزه نوبل موردتوجه قرار نگرفت ولي شکی نیست که نظریه فروید بهعنوان یکی از مؤثرترین نظریههای علمی در حوضه قرن 20 بهحساب میآمد.
تعدادی از روانشناسان نيز همعقیده با آیزنگ بودند كه او یکی از منتقدان جنجالی فروید بود و نظریه فروید را در پیشرفت علم زیانبخش میدانست. چراکه تعدادی از مفاهیم در این نظریه قابلاندازهگیری نیست، بهویژه اختصاصاً مفاهیمی که مربوط به ناهشیار است. بهعلاوه در پیشبینی چگونگی رفتار انسانها ناتوان بوده و همیشه ادعا میکند که میتواند توضیح رضایتمندی برای هر چیزی که یک انسان درگذشته انجام داده یا تجربه کرده است، فراهم کند.
همچنين این نظر فروید که زنان به دلیل غبطه به آلت مردانه دچار حقارت هستند، آنها را بهمثابه یک مهاجم در نظر میگیرد و انتقادهای جنبش فمینیستها نشان داده که محتوا و رشد روانکاوی تصور فروید برداشتهایش از یک جامعه پدرسالار هست.
بههرحال فروید هرگز باور نداشت که روانکاوی آخرین حرف را در توضیح روانشناسی زده است و عمر مفید روانکاوی محدودشده با نرخ پیشرفت در دانش بیوشیمی چیزی که فروید از ته دل آرزو میکرد بتواند رفتار انسان را توضیح دهد.
درباره نظریه:
نظریات زیگموند فروید عبارتند از: نظریهٔ وسوسه، کوکائین، ناخودآگاه، رؤیاها، توسعهٔ روانی، من، او، زَبَر-من (سوپر اگو)، کششهای زندگی و مرگ، میراث روان درمانی، علم، فلسفه، نقد ادبی، فمینیسم.
مکتب روانكاوي فروید، به نقش تعارضات ناهشیار در تبیین رفتار و شخصیت فرد تاکید دارد. به نظر او بسیاری از رفتارهای انسان تحت تأثیر انگیزههای ضمیر ناخودآگاه است. انديشهها و خاطرات ضمیر ناخودآگاه، بویژه از نوع جنسی و پرخاشگرانه، ریشه اختلالهاي روانی هستند و این گونه اختلالهاي روانی میتوانند با تبدیل انديشهها و خاطرات ناخودآگاه به آگاهی، از راه درمانهاي روانکاوانه، درمان شوند. از نظر او، تجربههاي گذشته و دوره کودکی بر رفتار فرد بالغ در تکانههای ناهشیار در زندگی روزمره، در رویاها، خاطرهها و لغزشهای زبانی تاثیر میگذارد.
فروید، دارای تفکر تحولی است، اما از نوع مکانیکی آن. فرض او این است که در رشد انسان پس از 5 سالگی چیز تازهای به وجود نمیآید و واکنشها و تجربههای پس از آن را باید تکرار گذشته دانست. او در سال 1897 مسیر دیگری را در بررسیهای خود در پيش گرفت که خود تحلیلی (self-analysis) نام گرفت. وي پس از مرگ پدرش دچار آشفتگی و اضطراب شد و همین امر او را بر انگیخت تا به بررسی رویاها و خاطره هايش بپردازد. از طریق این تحلیلها چیزی را کشف کرد که خود آن را بزرگترین دستاوردش میدانست؛ “عقده ادیپ” که کودک به دلیل عشق به پدر يا مادر (جنس مخالف) با پدر يا مادر (جنس موافق) خود به شدت به رقابت میپردازد. او این نظریه را در کتاب “تعبیر رویا” انتشار داد و تعبیر رویا را شاهراهی به سوی “ناهشیار” دانست.
زیگموند فروید به عنوان بنیانگذار روانکاوی بیش از هر کس دیگری، هم در تاریخچه روانشناسی مورد تحسین قرار گرفته است و هم به دليل نظریههایش به گونه بیرحمانهای از او انتقاد شده است. در حقيقيت، به عنوان یک شخص، هم گرامي داشته شده و هم محکوم گرديده و به عنوان یک دانشمند بزرگ، هم پديد آورنده آيين جديد و هم کلاهبردار معرفی گردیده است. تحسینکنندگان و منتقدان فروید همگي بر اين باورند که تاثیر او بر روانشناسی و روان درمانی بسیار زیاد بوده است.
فروید تا قبل از اینکه تداعی آزاد را ابداع کند از هیپنوتیزم استفاده میکرد. او دریافت که اگر بیماران دراز بکشند راحتتر میتوانند حرفهای خود را بگویند. برای این منظور از یک تخت که بر روی آن یک قالیچه ایرانی انداخته شده بود استفاده میکرد. این تخت را یکی از بیماران فروید به او هدیه داده بود.
کتاب شناسی:
- 1891 On Aphasia
- 1895 Studies on Hysteria (co-authored with Josef Breuer)
- 1899 The Interpretation of Dreams
- 1901 On Dreams (abridged version of The Interpretation of Dreams)
- 1904 The Psychopathology of Everyday Life
- 1905 Jokes and Their Relation to the Unconscious
- 1905 Three Essays on the Theory of Sexuality
- 1907 Delusion and Dream in Jensen’s Gradiva
- 1910 Five Lectures on Psycho-Analysis
- 1910 Leonardo da Vinci, A Memory of His Childhood
- 1913 Totem and Taboo: Resemblances between the Psychic Lives of Savages and Neurotics.
- 1915–17 Introductory Lectures on Psycho-Analysis
- 1920 Beyond the Pleasure Principle
- 1921 Group Psychology and the Analysis of the Ego
- 1905 Fragment of an Analysis of a Case of Hysteria (the Dora case history)
- 1909 Analysis of a Phobia in a Five-Year-Old Boy (the Little Hans case history).
- 1909 Notes upon a Case of Obsessional Neurosis (the Rat Man case history)
- 1911 Psycho-Analytic Notes on an Autobiographical Account of a Case of Paranoia (the Schreber case).
- 1918 From the History of an Infantile Neurosis (the Wolfman case history)
- 1920 The Psychogenesis of a Case of Homosexuality in a Woman[244]
- 1923 A Seventeenth-Century Demonological Neurosis (the Haizmann case)
- 1923 The Ego and the Id
- 1926 Inhibitions, Symptoms and Anxiety
- 1926 The Question of Lay Analysis
- 1927 The Future of an Illusion
- 1930 Civilization and Its Discontents
- 1933 New Introductory Lectures on Psycho-Analysis
- 1939 Moses and Monotheism
- 1940 An Outline of Psycho-Analysis
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.