معرفی و نقد کتاب گتسبی بزرگ اثر اسکات فیتزجرالد
درباره نویسنده:
اسکات فیتز جرالد یکی از نویسندگان معروف قرن بیستم در آمریکا بوده که استعداد نویسندگی او از دوران کودکی سرچیمه گرفته است. اسکات فیتز جرالد در سال 1896 در شهر سن پل در ایالت منوزوتا بدنیا می آید. خانواده او کاتولیک ایرلندی، پدرش اهل جنوب و مادرش از خانواده بورژوا بوده است. کودکی او بین دو جبهه متضاد یعنی پدری اصیل و ضعیف و شکست خورده و مادری موفق سپری شده است. اسکات در سن 12 سالگی اولین داستان کوتاه خود را نوشته و در روزنامه مدرسه اش و در 14 سالگی نیز یک نمایشنامه تئاتر را به چاپ می رساند. او با زحمات فراوان خانواده در سن 17 سالگی وارد دانشگاه پرینستون شده ولی به دلایل بسیاری در تحصیل موفق نمی گردد و پس از سه سال بدون دریافت مدرک، دانشگاه را ترک نموده و به عنوان سرباز در سال 1917 به شهر آلاباما فرستاده می شود و در طی مرخصی هایش با دختری به نام زلدا آشنا می گردد و بعدها زلدا به عنوان نماد تمام زنهای داستان اسکات ایفای نقش می نماید، زنی که همه نگاه ها را به خود جلب می نماید.
با اتمام جنگ در سال 1918، رویای قهرمانی اسکات نیز فروریخته و خدمت وظیفه اش در سال 1919 تمام می شود. در طی این سالها به دلیل پاسخ منفی زلدا به علاقه اسکات، افسرده شده و به الکل رو می نهد ولی پس از مدتی با ترک الکل به خانه پدری خود بازگشته و به نوشتن ادامه می دهد و اولین رمانش را به نام “آن سوی بهشت” جهت چاپ برای ناشر ارسال می نماید که قبول می شود و با فروش عظیم این رمان، اسکات به پول و ثروت فراوانی دست می یابد و در این زمان است که زلدا تقاضای ازدواج او پذیرفته و درسال 1920 دخترش به نام اسکاتی بدنیا می آید.
رمان «خوشبختان و نفرین شدگان» در سال 1922 منتشر می شود و خوب به فروش می رود. این رمان به اصطلاح رمان نیویورکی اوست و درباره جوانی و ثروت و بی خبری و بالاخره زوال و تا حدی اتوبیوگرافیک می باشد. قهرمان داستان «گلوریا» خطوط شخصیتی “زلدا” را دارد و «آنتونی» قهرمان مغلوب است و آنها جوانی خود را بین «هتل ریتس» و «هتل پلازا»تلف می کنند. آگاهی و بیداریشان موقعی است که «نفرین شدگانی» بیش نیستند!
اسکات در طی سال های 1922-1923 به دلیل نیاز مالی شدید تعدادی زیادی داستان کوتاه می نویسد. در سال 1924 اسکات به همراه خانواده به فرانسه مهاجرت کرده و ویلایی باشکوه که بعدها آن را در رمان خود به نام “گتسبی بزرگ” توصیف می نماید. خانواده جرالد سه سال در فرانسه اقامت داشتند و دو رمان بزرگ او در همان جا قلم می خورد. رمان «گتسبی بزرگ» که طرح آن را در ویلای «لونگ آیسلند» ریخته بود بالاخره در «آنتیب»، شهری درجنوب فرانسه تمام می شود و در اوایل 1925 منتشر می شود. این رمان در آن زمان فروش خوبی نداشته و اسکات نیازهای مالی خود را از طریق داستان های مالی خود برآورده می نماید.
اسکات فیتز جرالد در مورد رمان گتسبی بزرگ می گوید: «من، گتسبی بزرگ را در زمان یک سرخوردگی و درد آلودگی از درون خودم کندم و بیرون آوردم». اشاره او به رابطه زودگذر و نیمه عاشقانه ایست که بین همسرش و خلبانی فرانسوی به وجود آمده و او را در بحرانی عمیق و احساسی فرو برده بود. مشروب خواری او به دلایل خانوادگی افزایش یافته ولی باز به نوشتن ادامه می دهد. «اسکات» خود در این مورد می نویسد: سالی است مهمل و پوچ و خجالت آور که سلامتی را از دست داده و از خود بیزار شده ام…».
او در سال 1927 به آمریکا باز می گردد و با هنرپیشه جوانی اشنا می گردد و هردو قهرمان رمان های آتی خواهند شد.
در این میان «زلدا» در رقابت و حسادت نسبت به همسرش شروع به نوشتن مقاله و داستان کوتاه می کند و روزنامه ها و مجلات نیز به خاطر شهرتشان آنها را چاپ می کنند. او در ضمن به فعالیت های متعدد دیگر از جمله رقص و نقاشی و… می پردازد و مطلقا روی هیچ چیز تمرکز نداشته و در این سرخوردگی باز تصمیم می گیرند به فرانسه برگردند، یکی به خاطر مدرسه های رقص کلاسیک مشهور پاریس و دیگری برای دستیابی به تمرکز و آرامش و پرداختن به رمان نیمه تمامش. در همین دوران رفتارهای «زلدا» بیش از پیش تغییر می کند. ساعت های طولانی به تمرین رقص می پردازد. به اطرافیان خود مشکوک است و این به منزوی شدنش منتهی می شود. بی خوابی و نگرانی قوایش را تحلیل می برد و دیگر به زندگیش نمی رسد و در سال 1930 به دلیل اختلال های عصبی و بیماری های روحی دست به خودکشی ناموفق می زند و اسکات او را در کلینیکی در سوییس بستری می نماید. زلدا با تشخیص بیماری شیزوفرنی بیش از یک سال در آن بیمارستان بستری می ماند و در همنجا دچار بیماری پوستی اگزما می گردد ولی پس از مدتها بهبود می یابد ولی پس از مرگ پدرش بیماری او عود می کند و دوباره در بیمارستان بستری می گردد و پس از بهبودی به نوشتن رمان خود می پردازد، رمانی که یک «زندگی نامه خود نوشت» است. در تحریر این رمان از بسیاری از نوشته های همسرش بهره می برد و بعضی ها آن را نوعی کپی و رقابت با همسرش می دانند. این رمان در سال 1932 تحت عنوان «این والس را با من برقصید» منتشر می شود.
فیتز جرالد» علی رغم این که در طی این سال ها غرق در مشکلات خانوادگیش بوده و زیر بار سنگین هزینه های بیماری همسرش و خرج تحصیلات دخترشان «اسکاتی» و قرض های مختلف، احساس خرد شدن می کند، چهارمین رمان خود را که حدود نه سال پیش طرح آن را در سواحل آبی مدیترانه در جنوب فرانسه ریخته بود به نام «لطافت شب» به اتمام می رساند و منتشر می کند. این رمان که دومین شاهکار او محسوب می شود، رمانی کامل است که گذر زمان و فانی بودن عمر و عشق و دوستی و جذابیت و افسونگری و بالاخره تم پول و ثروت را که ابزار رابطه ی نامطمئن بین بسیاری از انسان ها است؛ مطرح می کند. خود او پس از انتشار آن در سال 1934 می گوید:« به لحاظ روحی و جسمی تهی و خسته شده ام، دیگر جانی برایم نمانده است!». یکی از نزدیکانش در این دوره او را شبیه یک «بچه ی پیر شده» می بیند.
سال های سی و پنج و سی وشش با فقر و بیماری و نا امیدی همراه هستند. چندین بار بستری می شود و بارها تصمیم به ترک اعتیاد به الکل را می گیرد ولی موفق نمی شود. در ژورنال خود به این شکل از این روزها یاد می کند: «رمان تمام شده، زلدا از دست رفته است ولی بیماری حضور دارد، دوران مشکل تری یواش یواش شروع می شود».
در این مرحله همه حواس و انرژی و عشقش را برای آخرین رمانش به کار می برد ولی متاسفانه در اوایل پاییز همان سال است که سکته قلبی می کند و زمین گیر می شود و نیاز به مواظبت دارد. او در منزل جدید کاملا استراحت می کند و فقط اجازه دو ساعت کار روزانه برای اتمام رمانش «آخرین نواب» را دارد. رمان پیش می رود ولی متاسفانه ناتمام می ماند. روز بیست و یکم دسامبر چون «اسکات» احساس بهبودی زیادی دارد به تئاتر رفته و شام را در رستورانی صرف می کند، ولی نمی داند که این آخرین شام است زیرا در نیمه شب «فیتز جرالد» در 44 سالگی فوت می کند. در آخرین صورت حساب بانکی او فقط 13 دلار پول موجود است.
هشت سال بعد یعنی در سال 1948 همسرش «زلدا» در آتش سوزی بیمارستانی که در آن بستری بود فوت می کند. در سال 1950 دخترش «اسکاتی» نوشته ها و آرشیوهای پدرش را به دانشگاه «پرینستون» هدیه می کند و این هم از بازی های روزگار است!! امروز چندین رمان او به خصوص «گتسبی بزرگ» در دبیرستان ها و دانشگاه ها تدریس می شوند و هر ساله سیصد هزار جلد از آثار او به فروش می روند.
قوه تخیل رمانتیک اسکات فیتز جرالد بسیار قوی بوده است و به تعبیر خودش یک حساسیت مضاعف به پیمانهای زندگی داشته است. رویدادهای زندگی شخصی او به عنوان کشمکشی برای درک این پیمانها به نظر میرسد. داستان کوتاه مورد عجیب بنجامین باتن که بر اساس آن فیلمی به همین عنوان ساخته شده است از مشهورترین داستانهای کوتاه او است و کتابهایی مانند گتسبی بزرگ، لطیف است شب، بازگشت به بابیلون،زیبا و ملعون و این سوی بهشت از این نویسنده به فارسی ترجمه شدهاند.
خلاصه کتاب:
گتسبی بزرگ رمان مشهور آمریکایی است که در سال 1925 برای اولین بار منتشر شد که اوایل چندان مورد استقبال واقع نشد ولی پس از چندسال به یکی از مهم ترین رمانهای ادبیات آمریکا تبدیل شد.
راوی داستان، مردی به نام نیک کراوی است که برای کار به نیویورک آمده است و در محله ای به نام وست اگ خانه ای اجاره می کند که محله ثروتمندان است که با ولخرجی های بسیار ثروت خود را به نمایش می گذارند. در همسایگی نیک مردی به نام گتسبی زندگی می کند که در امارت بزرگ خود مهمانی های باشکوهی برگزار می کند و تمام ثروتمندان در آنجا جمع می شوند.
کشف شخصیت گتسبی و کارهای او یکی از مواردی است که خواندن این کتاب را جذاب میکند. مخصوصا که در ابتدای رمان هیچ خبری از گتسبی نیست و خواننده با خود فکر میکند که گتسبی قرار است چگونه و به چه شکل وارد داستان شود.
گتسبی، پسری است از یک خانواده فقیر که در طی جریانات جنگ جهانی اول عاشق دختری از طبقه ثروتمند به نام دیزی میشود. گتسبی دیوانهوار دیزی را دوست دارد ولی او بعد از رفتن او به جنگ با فرد دیگری ازدواج میکند و بعدها که گتسبی برمیگردد، ترتیب دیدار دوباره او را میدهد و همین سرآغازی برای بخش دوم داستان میشود.
نیک دختر عمویی به نام دیزی دارد که با همکلاسی نیک ازدواج کرده است به نام تام بیوکنن و در رفت و آمد با آنها، نیک با دختر زیبا و جوانی به نام جوردن بیکر آشنا می شود. رابطهٔ بین نیک و جردن صمیمیتر میشود و او از زندگی و ازدواج دیزی و تام برای نیک میگوید. از اینکه تام معشوقهای دارد به نام میرتل که در محلهای صنعتی و پایین شهر زندگی میکند و زن کارگر پمپ بنزینی به نام ویلسون است. تام ابایی از آشکار کردن این رابطه برای نیک ندارد چنانکه روزی او را همراه میرتل به آپارتمان مخفیاش در نیویورک میبرد.
داستان از جایی هیجان انگیز می شود که دیزی و گتسبی در یک ماشین و نیک و جردن و تام با ماشین دیگری عازم میشوند. وقتی که برای بنزین زدن توقف میکنند متوجه میشوند که ویلسون به خیانت همسر خود پی برده و میخواهد از آن منطقه برود. تام که به پیشینه گتسبی پیبرده است، او را به مسخره میگیرد و گتسبی هم که از عشق دیزی نسبت به خود مطمئن است با او بحث میکند. اما دیزی که تا آن روز عاشق گتسبی بوده با شنیدن این صحبتها و پی بردن به حقیقت دوباره، خود را به تام نزدیک میکند. تام که دیزی را خوب میشناسد آنها را مجبور میکند که با ماشین گتسبی به خانه باز گردند تا ثابت کند که او درحد و اندازهای نیست که رابطهاش با دیزی او را ناراحت کند.
بعد از رفتن آن دو، نیک و جردن و تام هم رهسپار خانه میشوند اما در مسیر روبروی پمپ بنزین با جمعیتی روبرو میشوند و میفهمند که تصادفی اتفاق افتاده و میرتل(معشوقه تام) کشته شده است. مغازه داری که شاهد ماجرا بوده به آنها میگوید که یک ماشین زرد بزرگ به میرتل زده و فرار کرده است. آنها میدانند که این ماشین متعلق به گتسبی است. وقتی به خانه میرسند، نیک، گتسبی را میبیند که پشت بوتهها مخفی شده و نگران است که تام بلایی سر دیزی بیاورد و به او میگوید که دیزی در هنگام تصادف پشت فرمان بوده اما او حاضر است مسؤولیت آن را بپذیرد.
نیک به خانه میرود اما شب را نمیتواند بخوابد و صبح دوباره به دیدن گتسبی میرود. او به نیک میگوید که شب تا سحر را در خانه دیزی مخفی شده بوده تا اگر تام با او دعوا کرد و دیزی بیرون آمد او را ببیند اما هیچ اتفاقی نیافتاده بود. از سوی دیگر ویلسون که میخواهد انتقام قتل همسر خود را بگیرد پیش خود مطمئن میشود که قاتل او همان کسی است که با او رابطه داشته، پس پیش تام میرود چون میداند که او صاحب ماشین زرد رنگ را میشناسد و از سویی او بعد از کشته شدن میرتل به صحنه رسیده بوده و خود نمیتواند آن مرد ناشناس باشد. تام صاحب ماشین را به ویلسون معرفی میکند و او به سراغ گتسبی میرود و پیش از آنکه گتسبی خود را در استخر خانه غرق کند، با شلیک گلوله میکشد و بعد هم خودکشی میکند.
نیک با خود میاندیشد که همانطور که عشق گتسبی به دیزی به خاطر بیصداقتی و تلاش او برای پولدار شدن بیارزش شد، رویای آمریکایی ِ به کمال رسیدن و خوشبخت شدن نیز تبدیل به حرص و طمع برای پول شد و به زوال رفت. هرچند آن چه گتسبی را بزرگ کرده است، تلاشهایش برای تحقق بخشیدن به رؤیایش بود اما عصر رؤیاها و آرزومندی-چه رویای رسیدن به عشق و چه رویای آمریکایی- دیگر به پایان رسیده است. با از ميان رفتن گتسبي، تام و ديزی(قاتل حقيقی) هم به خانه بر می گردند .
تحلیل کتاب:
رمان گتسبی بزرگ قبل از آنکه اثری ادبی باشد، به نقد و توصیف جامعه زمان خویش می پردازد که به عصر جاز معروف است و رمان فوق به نوعی دست به روانشناسی ملی زده است. اکثر رمان ها و قهرمانان دهه 30 آمریکا عاصی و یاغی بوده و به دلیل ورود به عصر جدید از پا درآمده اند. رمان گتسبی بزرگ نیز در همان دوران نوشته شده زمانی که نویسنده فقط 29 سال داشت و شرایط آن زمان آمریکا را به خوبی درک کرده بود.
از طرفی این رمان ماجرای جوانمردی و مهربانی است و این رمان شبیه زندگی خود نویسنده بوده و از نظر منتقدین این رمان، کتابی است که هرکسی قبل از مرگ باید بخواند.
رمان گتسبى بزرگ، به انتقاد از طبقه مرفه و ثروتمند آمریکا می پردازد و شخصیت هایی که در این داستان توصیف می شوند، جامعه امریکای پس از جنگ جهانی اول هستند که رویای مهاجرت از این کشور را داشته و وضعیت شان روز به روز بدتر می گردد.
از دید این رمان، جهان، مثل یک ميهمانى”پرسروصدا” است که آغازى خوش، اما پایانى بد و ناخوش دارد و درست مانند خود زندگى، یک “جریان نابود کننده” است و “گناهكار” هیچ وقت از مكافات معصيتهای خود نمی تواند بگریزد. این رمان، داستان ثروتمندان بدبختى در نیویورک است که به یکدیگر چسبیده و در زمان ناراحتی در کنار هم نیستند. اسکات فیتز جرالد توانسته ثروتمندان امریکا را نقد کند چون با آنها زندگی کرده است و رمان گتسبی بزرگ، مظهر دوران رونق اقتصاد آمریکا بوده که در سال مرگ نویسنده، خلق شده است.
گتسبی بزرگ سندی است دال بر این حقیقت بدیهی که نمیتوان عشق را با پول خرید. شاید داستان رمان گتسبی بزرگ بدبختی آدم ها است اما نه آدم های تهیدست و فقیر، داستان به جان هم افتادن ثروتمندانی است که سعی فراوانی برای ثروت های خود انجام داده اند.
شخصیت های رمان گتسبی بزرگ کمابیش همه در تکاپو برای بالا رفتن از طبقات اجتماعی هستند. همه در تلاش اند که افرادی پولدار و ثروتمند باشند. این شاید یکی از پیامدهای جوامع سرمایه داری و اقتصادهای بیمار است که به گونه ای طبقه حاکم سعی می کنند که ارزش هایی بوجود بیاورند تا توده مردم همواره تلاش کنند که خود را به آن ارزش ها برسانند. این موضوع تنها مربوط به آمریکا و یا دهه بیست میلادی نیست.
براساس این رمان یک فیلم هم با بازی لئوناردو دیکاپریو ساخته شده است. معمولا فیلمهایی که از روی کتابها ساخته میشوند زیاد دیدنی و جذاب نیستند اما فیلم گتسبی بزرگ از معدود فیلمهایی است که به خوبی کتاب و یا حتی از کتاب بهتر است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.