معرفی و نقد کتاب ملت عشق اثر الیف شافاک
درباره نویسنده:
الیف شافاک در سال 1971 در استرانبورگ فرانسه متولد میشود و پس از جدایی والدینش ، الیف به آنکارا ، پایتخت ترکیه بازگشته و توسط مادر و مادربزرگش تربیت میشود و در 18 سالگی تصمیمی میگیرد تا نام خانوادگی مادرش را داشته باشد(شافاک به معنای سپیده دم). او دوران نوجوانی خود را در آنکارا گذراند و برای ادامه تحصیل به انگلستان مهاجرت نمود.
الیف شافاک از سال 2013 در لندن زندگی می کند و با روزنامه نگار ترکیه ای ، سردبیر روزنامه Radikal ازدواج کرده و یک دختر و یک پسر دارد ولی همیشه می گوید که استانبول را در روح و نفس خود حمل میکند.
شافاک دارای مدرک روابط بین الملل، کارشناسی ارشد مطالعات جنسیت و زنان و دکترای علوم سیاسی است. او رمان نویس ، مقاله نویس و فعال حقوق زنان ترکیه می باشد. شافاک در دانشگاههای مختلف جهان تدریس کرده است و اخیراً در کالج دانشگاه آکسفورد مشغول به فعالیت می باشد.
شافاک به دو زبان ترکی و انگلیسی می نویسد و تاکنون 17 کتاب منتشر کرده است که 11 کتاب از آن رمان ها هستند که از آن جمله می توان به حرامزاده استانبول، چهل قانون عشق و سه دختر حوا اشاره کرد. کتاب های او به 49 زبان ترجمه شده است.
اغلب فعالیتهای الیف شافاک درراستای حقوق زنان ، حقوق اقلیت ها و آزادی بیان است. او همچنین در مورد موضوعات مختلفی از جمله سیاست جهانی و فرهنگی ، آینده اروپا ، ترکیه و خاورمیانه ، دموکراسی و کثرت گرایی می نویسد و صحبت می کند.
اولین رمان الیف شافاک با نام پنهان، در سال 1998 جایزه مولوی دریافت کرد که به بهترین اثر در ادبیات عرفانی در ترکیه اهدا می شود. دومین رمان او به نام آینه های شهر، داستان خانواده ای از کانون های اسپانیایی را روایت می کند و عرفان یهودی و اسلامی را در برابر یک مکان تاریخی در مدیترانه قرن هفدهم جمع می کند. شافاک خواننده های خود را با نوشتن کتابی به نام محرم افزایش داد و در سال 2000 جایزه بهترین کتاب – رمان – اتحادیه نویسندگان ترکیه را به دست آورد . او رمان بعدی خود را در سال 2004 به زبان انگلیسی منتشر کرد. او دومین رمان خود به انگلیسی را درباره نسل کشی ارامنه نوشت که به طور سیستماتیک توسط دولت ترکیه رد می شود. شافاک به جرم “توهین به ترکیه ” به دلیل بحث در مورد نسل کشی در این رمان تحت پیگرد قانونی قرار گرفت. او در این رمان، حکایت عجیب و غریب از استانبول و آریزونا ، پشیمانی ، عرفان و خال کوبی ، کمدی انسانی و قتل عام را به تصویر میکشد و رمان کاملاً یک جشن ادبی استثنایی است.
به دنبال تولد دخترش در سال 2006 ، الیف دچار افسردگی پس از زایمان شد و اولین کتاب زندگینامه خود به نام سیاه را نوشت و در آن به بررسی زیبایی ها و دشواری های نویسندگی و مادر بودن پرداخت.
نثر شگفت آور و بی نظیر شافاک، شخصیت ها را به شکلی زنده می کند که خوانندگان احساس کنند که در حال ایفای نقش ها هستند. ایرلند تایمز او را هیجان انگیزترین رمان نویس ترک برای رسیدن به خوانندگان غربی نامیده است. همچنین نیویورک تایمز می گوید” او نبوغ خاصی برای به تصویر کشیدن پشت پرده استانبول دارد ، جایی که فرهنگ های بی شمار امپراتوری عثمانی هنوز در هر درخت خانوادگی شواهدی درهم تنیده دارند. “
رمان سه دختر حوا (2017) در سراسر استانبول و آکسفورد ، از دهه 1980 تا به امروز ، مجموعه ای از داستان های ایمان و دوستی ، سنت و مدرنیته ، عشق و یک خیانت غیر منتظره تنظیم شده است. در روزنامه فایننشال تایمز ، صادق خان این کتاب را به عنوان کتاب مورد علاقه خود در سال انتخاب کرد.
خلاصه کتاب:
کتاب ملت عشق، دو داستان را به صورت موازی پیش میبرد. داستان اول مربوط به زندگی زنی به نام الا است که در شرف چهل سالگی بوده و سه فرزند دارد و رابطه خوبی با همسرش ندارد و بارها همسرش به او خیانت کرده است. تنها سرگرمی الا در 20 سال زندگی مشترک، آشپزی برای خانواده بوده در چندروزی است که مشغول به کار جدیدی شده است. وظیفه او در شغل جدید نوشتن گزارشی از رمانی است به نام “کفردلپذیر” نوشته “عزیز زاهارا” و خواندن این رمان آغازگر داستان دوم کتاب ملت عشق می باشد.
الا قبل از مطالعه رمان کفر دلپذیر، معتقد بود که عشق فقط احساسی آنی است و زودگذر و در زندگی چیزهایی مهم تر از عشق وجود دارند ولی با خواندن رمان، متوجه وجود عشق واقعی شده و از خدا می خواهد تا عشق حقیقی را به او نشان دهد. در طول خواندن رمان، بسیار درباره نویسنده آن کنجکاو می شود و با ارسال ایمیلی با او درباره کتاب صحبت می کند و همین ایمیل ها باعث می شود که الا عاشق عزیز شده و به خاطر او فرزندان و همسرش را ترک کرده و به عزیز بپیوندد ولی متاسفانه بعد از یک سال، عزیز به دلیل بیماری سخت، از دنیا می رود.
داستان دوم کتاب ملت عشق در قرن سیزدهم میلادی روایت میشود و داستان پرهیجان وارد شدن شمس تبریزی به زندگی مولانا می باشد که در رمان کفر دلپذیر که توسط الا خوانده میشود، مطرح میگرد و راجع به جستجوی شمس تبریزی برای یافتن شاگرد شایسته خود است چون شمس در خواب تصویری از مرگش را میبیند و متوجه میشود که باید به دنبال کسی باشد که بتواند اطلاعات و دانستههایش را به او منتقل کند. او ابتدا برای این منظور از سمرقند به بغداد سفر میکند و در آنجا نزد دراویش مشهوری زندگی خود را سپری میکند و بعد از مدتی صوفی بزرگ آنجا به شمس می گوید که شاگردی که دنبالش است در قونیه زندگی میکند ولی رفتن به قونیه بسیار خطرناک است و عاقبت خوشی ندارد ولی شمس قبول میکند.
در قرن سیزدهم میلادی، آناتولی شاهد اختلافات دینی، تحولات سیاسی، جنگهای تمام ناشدنی بر سر قدرت بود. در غرب که صلیبیها راه آزادی بیتالمقدس را در پیش گرفته بودند، فلسطین را اشغال و غارت کرده، و بدین ترتیب مقدمات سقوط امپراطوری بیزانس فراهم شده بود.در شرق، روز به روز بر تعداد لشکر انبوه چنگیزخان افزوده میشد. در همان حال که بیزانس میکوشید اراضی، اقتدار و ثروت خویش را بازیابد، خانهای قبایل ترک مدام درگیر جدال با یکدیگر بودند. در آن قرن چنان آتش جنگ افروزی شعلهور بود که نظیرش در آن زمان دیده نشده بود.مسیحیان با مسیحیان، مسیحیان با مسلمانان، مسلمانان با مسلمانان در حال کشتار و ستیز بودند. به هر طرفی رو میکردید، اضطراب و ترس از وقایع آینده در چهره همه نمایان بود.در میان این آشوبها در شهر قونیه، عالمی مسلمان زندگی میکرد. این شخص فرهیخته که بیشتر مردم مولانا(رومی) خطابش میکردند، هزاران شیفته از سرتاسر جهان داشت. او همچون نوری بر مسلمانان میتابید.
اولین دیدار شمس تبریزی و مولانا(در سال 1244 میلادی) نیز بسیار معروف است و در آن شمس سوالی عجیب از مولانا میپرسد. سوالی که در متن کتاب چنین نوشته شده است:
به نظر تو کدام یک از این دو نفر والاتر است: حضرت محمد یا بایزید بسطامی؟
در آن زمان شمس و رومی، در مسیر سرنوشت هم قرار گرفته بودند، که زندگیشان دستخوش تغییرات شد. این دوستی به پیوند و الفت قلبی یگانهای انجامید. طوری که پیوند این دو را صوفیان آینده به اتصال دو اقیانوس تشبیه کردهاند.
در سایه این همنشینی بود که مولوی توانست، از یک فقیه و عالم شرع، رها شود و به یک اهل دل، مدافع پرشور عشق، آفریننده سماع و یک شاعر پرشور بدل گردد ولی رابطه عمیق و عاطفی میان شمس تبریزی و مولوی آماج تهمتها و افتراهای مردم قرار گرفت. حتی کسانی بودند که آنها را کافر پنداشتند. از آنجا که درک درستی از بیانات آنها نداشتند، رفته رفته پس از بحثها و مشاجرههای بسیار دوستان و آشنایان وی از او دوری جُستند.
اما داستان آنها به همینجا ختم نشد. درواقع داستان آن دو هرگز پایانی به خود ندید. ادامه داشت، حتی پس از صدها سال روح شمس و مولانا زنده، میان ما در حال سماعاند…
در سراسر داستان شمس و مولانا، شخصیتهای بسیاری وارد داستان میشوند که نقش مهمی در زندگی آن دو دارند. یکی از مهمترین شخصیتها، علاء الدین پسر کوچک مولانا است که دچار خشم بسیاری نسبت به شمس شده است چون باور دارد که او پدرشان را از آنها گرفته است و دیگر ارج و منزلت سابق را ندارند. این خشم و تنفر در انتهای کتاب با حزن و اندوهی پایان می گیرد. شخصیت مهم بعدی در داستان، کیمیا است دختری که برای تعلیم نزد مولانا می آید ولی با گذشت زمان عاشق شمس شده و با او ازدواج میکند ولی به خاطر بی توجهی شمس به او دچار افسردگی شدید گشته و به دلیل بیماری ناشناسی از دنیا میرود. شخصیتهای دیگری نیز در داستان ایفای نقش می کنند از جمله رز صحرا که فاحشه ای است که با نصایح و خوبی های شمس از روسپی خانه فرار کرده و به خانه رومی پناه می آورد و صوفی می شود که امدن رز صحرا به خانه رومی باعث بی اعتمادی مردم قونیه و اتهامات فراوانی می گردد. یکی از شخصیتهای مهم دیگر پسر ارشد رومی است که همواره حامی و پشتیبان پدرش بوده و با وجود اتهامات و بدگویی های مردم شهر، یار و یاور رومی بوده است و حتی در انتهای داستان زمانیکه شمس قونیه و مولانا را ترک میکند، بعد از دیدن حال خراب پدرش، به دمشق سفر کرده و از شمس خواهش میکند تا دوباره نزد مولانا بازگردد.
در انتهای داستان ملت عشق، جمعی از بزهکاران و به ظاهر دین داران شهر قونیه با رهبری علاء الدین(پسر مولانا) به شمس در خانه رومی حمله کرده و با کشتن شمس او را در چاه آبی می اندازند و از آن پس مولانا دست از عرفان و تعالیم دینی برداشته و فقط در راه عشق به شمس، شعر می سراید.
تحلیل کتاب:
کتاب ملت عشق، عشقی راستین میان دو انسان را روایت می کند و خواننده را با شمس تبریزی و عقاید و افکارش بیشتر اشنا می کند. آزادگی این مرد در بیان عقاید و افکارش، نترسیدن از حاکمان و بالا دستان و گفتن حرف حق، تواضع و فروتنی اش و یاری رساندن به نیاز مندان و یکسان دیدن همه بندگان خداوند فارغ از جنسیت و شغل و مقام و ثروت و گناهکار و شراب خوار و ..و این صفات زیبا و نگاه انسانی اش به بشر به دور از هر قضاوت و هر باوری شمس را در این داستان به اسطوره ای تبدیل کرد.این صفات شمس، مولانا را که عالمی برجسته بود متحول کرد و او را تبدیل به انسانی آزاد و رها از بند عقاید و افکار و قضاوت مردم و،خانواده و شاگردانش نمود.او در آموزه های شمس غرق شد و بعد از رحلت شمس با عشقی که به شمس داشت به مرتبه ای از شهود رسید که اشعار همچنان از لبانش جاری می شد.
کتاب ملت عشق یکی از کتابهای پرفروش است که جزئیات قابل توجهی هم در آن دیده میشود. هر فصل با حرف “ب” شروع میشود. برای عارفان اهل تصوف رمز قرآن در سوره فاتحه نهفته است که ماهیت و ذات آن در واژه بسم الله الرحمن الرحیم (به نام خداوند بخشنده مهربان) است که اصل و جوهر آن در نقطه پایین اولین حرف عربی آن نهفته است، نقطهای که کل جهان هستی را در بر میگیرد.
کتاب ملت عشق، با به چالش کشیدن بدیهیات اسلام، بنیادگرایانه شرقی و یهودی-مسیحیان غربی، این رمان طریقت تصوف را به عنوان مسیری برای جستجو در روح پیشنهاد میدهد، مسیری که میتواند خلا موجود در قلب هر دو طرف را پر کند.
البته در کنار نقاط قوت، می توان نقاط ضعفی نیز برای کتاب ملت عشق یافت. از جمله در بخش دوم کتاب ملت عشق که بیشتر ازهم پاشیدگی خانواده را به بهانه عشق ترویج میدهد. رها کردن یک کانون زندگی بیست ساله و رها کردن مسئولیت های عاطفی مادرانه در شرایط بحران جوانی یک دختر جوان و دو فرزند دیگر به بهانه خیانت شوهر که می تواند جنبه های آموزشی بد را به همراه داشته باشد… درست وقتی که دختر بزرگش یک شکست عشقی را تجربه کرده و دختر کوچکش دچار سوءتغذیه شده و به روان پزشک احتیاج دارد و پسرش دچار افت تحصیلی شده،رهایشان کرد به حال خودشان و رفت دنبال مردی که تابحال از نزدیک ندیده بود!
دلزدگی ای که بعد از سالها زندگی سراغ« الا » آمد، نتیجه طبیعی انتخاب های خودش و رفتارهای همسرش بود. راه حلش هم قطعا حتی اگر طلاق باشد، آن طور رها کردن فرزندانش نبوده است. همه آثار سو رفتارها و انتخاب هایی را که می کنیم، نمی توان با عنوان “عشق” و “دگرگونی” توجیه کرد. قطعا نه آن همه سال منفعل بودن و چشم بستن به خیانت شوهر و چسبیدن به آشپزخانه و ندیده گرفتن خود و احساسات و نیازهای خود درست بوده، نه آن طور بی انصافانه (در قبال فرزندان و حتی خود) یک دفعه رفتن. نویسنده با نگاه فمنیستی و شخصیت پردازیهای کوتاه، سعی دارد تمام تقصیرها را به گردن همسر الا بیندازد و از هم پاشیده شدن خانواده را عشق نشان بدهد. اگر همانطور که درباره مولانا از زبان دیگران میخواندیم در مورد الا هم از نگاه دیگران با خبر میشدیم بهتر میتوانستیم شخصیت الا را بشناسیم و دلیل رفتارهایش را مورد بررسی قرار بدهیم.
در کتاب ملت عشق در کمال تعجب علیت مرگ کیمیا را بی توجهی شمس به او ترسیم کرده.انگار که شمس هیچ اهمیتی به کیمیا نمی داده است.انگار که رابطه ای خیلی سطحی و بیگانه با هم دارند.اما در تحقیقات دکتر زرین کوب شدت و علاقه ی شمس به کیمیا به حدی بوده که او را از ترک خانه ی مولوی و ترک قونیه باز میداشته است. برای شمس تبریزی ازدواج با کیمیا یک سفر به بعد جسمانی و شناخت عشق زمینی بوده است اما تصویر ملت عشق یک تصویر کاملا عاری از عشق از شمس است.انگار که شمس هیچ نگرانی و دغدغه ای از مرگ همسر جوانش ندارد و تازه دست و بالش باز تر هم شده است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.