معرفی و نقد کتاب غرور و تعصب
اثر جین آستین
درباره نویسنده:
جین استین نویسنده انگلیسی متولد 1775، از مهره های مهم ادبیات غرب است و در زمینه شناخت زندگی زنان در عصر خودش، شهرت جهانی دارد. جین آستن سال های بیشتر عمر خود را در قرن هجدهم و هفده سال پایانی زندگی اش را در قرن نوزدهم گذراند. در آن زمان، زنان اجازه نویسندگی یا دخالت در مسائل اجتماعی و سیاسی را نداشتند. به همین دلیل جین همیشه مراقب بود تا کسی از نویسنده بودنش بویی نبرد. به خاطر همین هم بود که روی جلدهای کتاب هایش به جای نام اصلی نویسنده نوشته می شد: “یک بانو”.
او رماننویسی را از دوران نوجوانی آغاز کرد و شش رمان درباره زندگی در دوران قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم نوشت. از بین این کتابها چهار مورد از آنها در یک دوره چهار ساله منتشر شد که همین موضوع نشانگر سرعت بالای نویسنده در نگارش بود. “عقل و احساس”، “غرور و تعصب“، “مانسفیلد پارک” و “اما” کتابهایی بودند که در زمان حیات او چاپ شد و نام او را به عنوان نویسندهای صاحب سبک بر سر زبانها انداخت. دو کتاب دیگر او یعنی “ترغیب” و “نورثنگرابی” پس از مرگش منتشر شد. کتاب هفتم او هیچگاه به پایان نرسید.
سر والتر اسکات درباره جین آستن گفته است: “این بانوی جوان برای توصیف زندگی عادی استعدادی حیرت انگیز دارد. خودم مثل خیلی های دیگر می توانم مزخرفات ببافم، اما عاجزم از این که یک اتفاق پیش پا افتاده را به شکل جذابی تعریف کنم.”
جین آستین هفتمین فرزند از هشت اولاد خانواده و دومین فرزند دختر بود. پدرش جورج آستین کشیشی محلی بود و مادرش کـاساندرا نام داشت.جورج آستین درآمد متوسط آبرومندانهای از تدریس داشت ولی برای او با داشتن هشت فرزند (مثل آقای بنت در رمان غرور و تعصب) ثروت زیادی محسوب نمیشد و برای ازدواج آنها رقم قابل توجهی نبود.
در سال ۱۷۸۳ جین و خواهر بزرگش کاساندرا مدت کوتاهی تحت تعلیم خانم کاولی قرار گـرفتند کـه ابتدا در آکسفورد و سپس به ساوتهمپتون نقل مکان کردند. آنها پس از همهگیری یک بیماری در ساوتهمپتون، به خانه بازگشتند. جین و کاساندرا سالهای ۱۸۷۵ و ۱۷۸۶ در مدرسه شبانهروزی کلیسا به کلاس قرائت رفتند که ظاهرا شباهتهایی به مدرسه غیر رسـمی خـانم گودارد در رمان «اما» داشته است.جین برای رفتن به این مدرسه بسیار جوان به نظر میرسید ولی بدلیل وابستگی و علاقه شدید به خواهرش کاساندرا، همراه او بود. جـین فـقط همین دوره را در خارج از خانه و خانواده تحصیل کرد. دو خواهر، بقیه آموزشها از جمله نقاشی، نواختن پیانو و…را در خانه آموختند.
جین با تاثیرپذیری از خانواده اش بخصوص پدرش، کتابخوان حرفه ای بود و در خاطرات خود نوشته بود که کاش به جای نوشتن بیشتر می خواند. جین آستین هم ادبیات جدی و هم ادبیات عـامهپسند آن دوران را به حد کفایت مطالعه میکرد و پدرش در سال ۱۸۰۱ کتابخانهای با پانصد جلدکتاب داشت و جین نوشته بود که او و خانوادهاش رمانخوانهای بسیار بزرگی هستند. جین با رمانهای قرن هجده یعنی کتابهای نویسندگانی چون «فیلدینگ» و «ریـچاردسون» آشـنایی کامل داشت، آثاری که خویشتنداری و پایبندی اخلاقی در آنها بـسیار کمتر از آثـار نزدیک به دوره «ویکتوریا» بوده است. بااینحال او نـوعی وقـار و آدابدانی و نزاکت را در رمانهای خود برگزید.
از ۱۷۸۲ تـا ۱۷۸۴ در خـانه کشیشی، نمایشهایی توسط خانواده آستین روی صـحنه رفت و در سالهای ۱۷۸۷ و ۱۷۸۸ تحت تأثیردخترعموی فرهیخته و بافرهنگ جین «الیزادو فیولیدی»-که کتاب «عشق و دوستی» بـه اوتـقدیم شده بود- به نمایشها بـا دقـت و جـزئیات بیشتری پرداخته شـد.
او در داستان هایش قهرمانانی خلق کرده که نه بدبخت و فقیرند، نه از اشراف. در رمانهای آستین معجزه اتفاق نمیافتد و از تغییرات تصادفی خبری نیست. بیشتر گفگتوها میان شخصیتهای داستانهای این نویسنده انگلیسی تبار در جمعهای زنانه میگذرد.
او در نوجوانی عاشق رقص بود. در عرض یک سال چهار جفت کفش رقص پاره کرد. برخی اورا « پروانه شکارچی همسر» خطاب میکردند. با این که خواستگاران متعددی داشت هرگز ازدواج نکرد. هیچ وقت با مردی برخورد نکرد که هوش و تحصیلات او را تحسین کند و ازدواج برای پول هم برایش قابل تحمل نبود. پس بهتر بود مجرد بماند – هرچند که در آن زمان زنان مجرد اغلب فقیر بودند. آستین برای حل این مشکل تصمیم گرفت که هرگز از خانوادهاش جدا نشود. زندگی اش آرام و کاملا خانگی بود و خانوادهاش برای او مرکز دنیا محسوب میشد.
جین آستین در چهل و یک سالگی در آغوش خواهرش از دنیا رفت (احتمالا از سرطان). در آگهی ترحیمش از او به عنوان نویسنده شش کتاب یاد کردند. هیچ نویسنده دیگری مثل او به تدریج شهرت پیدا نکرد، گرچه روی سنگ قبر او در قبرستان وینچستر مطلبی درباره نویسندگی او نیامدہ است.
آستین کتاب غرور و تعصب را بیشتر از آثار دیگرش دوست داشت. این اثر با یک جمله مشهور شروع می شود: «همه در سراسر دنیا قبول دارند که مردان مجرد و متمولی، دنبال همسر میگردند.» الیزابت بنت قهرمان این اثر یکی از تحسین برانگیزترین زنان در ادبیات انگلیسی است. آستین گفت: «من می خواهم او جذابترین موجودی باشد که تاکنون در ادبیات بوده است.»
آستین گفته است که رمان «اما» درباره شیر زنی است که جز من هیچ کس از او خوشش نمیآید. «با این وجود، خیلیها این اثر را بهترین رمان او میدانند.» پرنس والز یکی از افراد گروه فنز، از آستین خواست این اثر را به او تقدیم کند، آستین هرچند از او خوشش نمی آمد ولی در مقامی نبود که امتناع کند.
با گذشت ۲۰۰ سال از مرگ جین آستین علاوه بر آثارش، همچنان نشانی از او در میان مردم انگلستان وجود داشت، آن هم تصویر او بر روی اسکناس ۱۰ پوندی انگلستان. از دیگر گرامیداشتهای جین آستین میتوان به رونمایی از مجسمه برنز او در نزدیکی خانه دوران کودکیاش در دویستمین اشاره کرد. جالب است بدانید در جولای سال ۲۰۱۷ نامهای که او به خواهرزادهاش در تاریخ ۳۰ اکتبر ۱۸۱۲ نوشته بود، به قیمت دویست هزار دلار در یک حراجی به فروش رفت.
خلاصه کتاب:
کتاب غرور و تعصب اثر جین آستین برای اولین بار در سال ۱۸۱۳ میلادی به چاپ رسید. کتاب غرور و تعصب همواره در فهرست بهترین رمان های جهان قرار داشته است. این داستان یکی از پرطرفدارترین رمان های ادبیات انگلستان محسوب می شود که بیش از ۲۰ میلیون نسخه از آن به فروش رسیده است و راه را برای داستان های ادبیات مدرن همراه ساخته است.
این کتاب دومین داستان جین آستن است. او این داستان را در سال ۱۷۹۶، درحالیکه تنها ۲۱ سال داشت، نوشت، اما تا سال ۱۸۱۳ چاپ نشد. اکثر منتقدان غرور و تعصب را بهترین اثر جین آستن میدانند و خود او آن را «بچه دلبند من» مینامید. بااینحال، این کتاب، که ابتدا با نام “تأثرات اولیه” نوشته شدهبود، تا مدتها توسط ناشران رد میشد و وقتی پس از ۱۷ سال به چاپ رسید، بهجای نام آستن، نام «یک خانم» بهعنوان نام نویسنده روی جلد به چشم میخورد.
رمان غرور و تعصب داستان زندگی آقا و خانم بنت و پنج دختر مجرد آنها در قرن نوزدهم است که بعد از اسکان دو نجیب زاده در همسایگی آن ها متحول می شود. مرد ثروتمند و موجهی بنام بینگلی و دوست ثروتمندتر وی آقای دارسی. آقای بینگلی که فردی اجتماعی و خوش مشرب است به زودی جای خود را در دل خانواده آقای بنت باز می کند. و به سرعت به جین علاقمند می شود و همه از این رابطه عاطفی با خبر می شوند. در مقابل الیزابت که دختری اجتماعی و شوخ طبع است در دل آقای دارسی جا باز می کند.
الیزابت در همین روزها با آقای “ویکهام” آشنا می شود، کسی که خود را برادرخوانده دارسی معرفی کرد و از دارسی به بدی یاد نمود. الیزابت با شنیدن این حرف ها عمیقاً به فکر فرو رفت .آیا دارسی همسر خوبی برای او بود ؟ آیا او را خوش بخت می کرد؟ الیزابت کوشید تا بیش تر از دارسی بداند و اخلاق و رفتار او را زیر نظر بگیرد تا او را بهتر بشناسد.
بعد از مدتی بینگلی و دارسی به همراه خانواده خود بی خبر و به طور ناگهانی به لندن عزیمت نمودند و در این مدت جین کاملا از علاقه و محبت بینگلی به خود ناامید شده بود. در این مدت الیزابت که برای دیدن یکی از دوستان خود به لندن رفته بود به طور تصادفی با آقای دارسی ملاقات می کند. در این زمان است که آقای دارسی از او خواستگاری کرده و علاقه خود را به الیزابت بیان می دارد ولی الیزابت به دلیل رفتارهای پرغرور او و نیز شنیده هایش از ویکهام، خواستگاری او را رد کرده و با رفتاری پرخشن و توهین آمیز نفرت خود را از او بیان می دارد. فردای آن روز دارسی با نوشتن نامه ای بلند، تمامی مسائلی را که باعث شک در ذهن الیزابت شده بود را شرح می دهد و الیزابت را از گفته ها و تفکرات خود پشیمان می سازد.
الیزابت به شهر خود بازمی گردد و همه مسائل را با خواهرش جین در میان می گذارد ولی نمی گوید که علت ترک بینگلی نظرات آقای دارسی نسبت به جین بوده است و نفوذی که دارسی برروی دوستش داشته است زیرا دارسی فکر می کرد جین علاقه ای به بینگلی ندارد و نمی تواند دوستش را خوشبخت کند.
چندی نمی گذرد که ویکهام با “لیدیا “(خواهر کوچک الیزابت)به لندن فرار میکنند. دارسی ترتیبی می دهد که آن ها را بیابند . سپس با پرداخت پول به هر دو ، ویکهام را وادار می کند تا با لیدیا ازدواج نماید و در این زمان است که تمام گفته های آقای دارسی بر الیزابت اثبات می شود. بعد از این مطلب و رفتارهای متفاوتی که الیزابت از اقای دارسی می بیند، متوجه عشق و علاقه خود نسبت به او شده و در آخرین دیدار خود با دارسی این علاقه را بیان می دارد. عشق بینگلی نیز نسبت به جین کم نشده و درصدد ازدواج با او می باشد و داستان عاشقانه غرور و تعصب با ازدواج رمانتیک دو زوج عاشق پایان می پذیرد.
تحلیل کتاب:
“غرور وتعصّب ” داستان خانواده ای از طبقه متوسط است. طرح آن بر اساس آداب معاشرت و طریقه رفتار ظاهری شخصیّت های اصلی و فرعی داستان، شکل بسیار منسجم و محکم خود را یافته است . در رمان ” غرور وتعصّب ” به آداب و رسوم اجتماعی، سنّت ها و عادات طبقات معیّنی از جامعه در چارچوب خاصی از زمان و مکان، سهم عمده ای داده می شود. افراد داستان با ازدواج ، موجبات رضایت جامعه ای را – که آن ها را بی پروا می دانستند – فراهم می آورند و یا شعله “تعصّب ” آنان را خاموش می کند . این کتاب درباره جنبه های مختلف عشق و زناشویی است که نویسنده از منظری آرام و دور از هیجانات به آن نگریسته است.
سبک رمان، فوق العاده کهنه و به شیوه ای انگلیسی نوشته شده که متفاوت از روش رایج در قرن بیستم است ولی جمله هایش متعادل و متقارن، روشن، دقیق، ساده و در عین حال پالایش یافته و پرنشاط است. ایجاز نویسنده در نقاشی صحنه ها و خودداری از آن در جاهایی که احتمال صحنه پردازی می رود ، خود دلیل بر مهارت جین آوستن در رمان نویسی است .
شخصیت اصلی این داستان الیزابت بنت است که با مسائل مربوط به رفتار، تربیت، اخلاق، آموزش و پرورش، و ازدواج در طبقه ثروتمند بریتانیا دسته و پنجه نرم می کند. الیزابت دومین دختر از میان پنج دختر یک نجیب زاده به نام آقای بنت است و در شهر لانگربرن زندگی می کند.
راوی داستان توضیح می دهد که چگونه پیش داوری ها و اولین تصورات (به ویژه آن هایی که آمیخته با غرور هستند) شخصیت های اصلی داستان در طول رمان تغییر می کند. به ویژه شخصیت اصلی رمان یعنی الیزابت بنت از این نظر کانون توجه است. قضاوت های الیزابت در مورد خلق و خوی دیگر شخصیت های داستان گاهی اوقات درست از آب در می آید. او اگرچه در مورد آقای کالینز و خودخواهی او، یا بانو کاترین و مغرور و افاده ای بودنش قضاوت درستی دارد، ولی اولین تصوری که در مورد ویکهام و دارسی مد نظر قرار می دهد کاملا اشتباه هستند.
الیزابت و بسیاری از شخصیت های دیگر رمان، دارسی را فردی مغرور می بینند. الیزابت هم در همان برخورد اول خیلی سریع او را قضاوت می کند. دلیل این قضاوت سریع این است که الیزابت، دارسی را هم شخصیتی مغرور می بیند و هم به دلیل صحبت های ویکهام، الیزابت نسبت به او پیش داوری کرده است. دارسی به این پیش داوری الیزابت پی می برد و می گوید که ایراد الیزابت این است که «به انتخاب خودش دیگران را به شکل بدی قضاوت می کند.» در پایان رمان، الیزابت پی به اشتباه خود می برد و می گوید: «چه رفتار نفرت انگیزی داشتم. این من بودم که به واسطه تشخیص اشتباهم غرق در غرور شده بودم. منی که به توانایی هایم بیش از حد اطمینان کرده بودم.»
این سه مضمون یعنی تصور اشتباه، پیش داوری و غرور در رمان بارها مورد بحث قرار می گیرد. علاوه بر دارسی، بقیه شخصیت ها هم غرور زیادی دارند. شاید برای مخاطب امروزی درک این مساله کمی سخت باشد که چرا برای الیزابت بنت و خواهرانش ازدواج تا این حد مساله مهمی است. برای دختران امروزی ازدواج تنها راه پیش رویشان نیست و می توانند مسیرهای دیگری را در پیش بگیرند و حتی از نظر مالی مستقل از خانواده باشند. زنان جوان دوران جین آستن از این مزایا بهره مند نبودند. اگرچه دختران طبقه مرفه یا متوسط می توانستند به مدرسه بروند، باز هم این تحصیل تنها مزیتی بود که به واسطه آن می توانستند به خواستگارهای بهتری دست پیدا کنند و از خود تحصیل استفاده آن چنانی نمی کردند. علاوه بر این، زنان عصر ویکتوریا نمی توانستند تا تحصیلات عالی ادامه دهند. به همین دلیل معلم ها و مدارس خصوصی تنها مکان هایی بودند که آن ها می توانستند برای تحصیل مد نظر داشته باشند.
دلیل محدودیت فرصت تحصیلی زنان، این بود که فرصت های شغلی چندانی برای آن ها وجود نداشت. علاوه بر این جامعه آن زمان هنوز توانایی هضم این مساله را نداشت که یک زن را در قالب مشاغلی همچون پزشکی و وکالت بپذیرد. به همین دلیل، زنان طبقه متوسط و بالای جامعه تنها چند مسیر محدود برای رسیدن به خوش بختی در اختیار داشتند. اگر ازدواج نمی کردند همیشه به خانواده خود وابسته می ماندند و پدرها، برادران یا اقوام دیگر ماهیانه آن ها را مورد حمایت مالی قرار می دادند. در مورد الیزابتِ غرور و تعصب هم او تا زمانی که مجرد است، مورد حمایت مالی پدرش قرار دارد. ولی با توجه به این که او برادری ندارد، در صورت فوت پدرش اوضاع برای او سخت می شود. در صورت فقدان پدر، الیزابت و خواهران و مادرش باید دست به دامان کمک های اقوام خود باشند. به همین دلیل به منظور فرار از چنین وضعیت تحقیرآمیزی، آن ها مجبورند که همیشه ازدواج را مد نظر داشته باشند.
خانم «بنت» :
فصل اول داستان تمام گفتنی ها را درباره خانم بنت می گوید و اوج آن به صحبتی از راوی داستان می رسد جایی که الیزابت می گوید: او زنی بود با درک پایین، اطلاعات کم و خلق و خویی بیثبات. وقتی ناراضی بود، خود را عصبی نشان میداد. دغدغه اصلی زندگیاش، شوهر دادن دخترانش بود و دید و بازدید و اطلاع از خبرها، مایه آرامشش.
«آقای بنت» :
همه خوانندگان آقای «بنت» را به خاطر آرامش، خونسردی و منطقی بودنش دوست دارند. مردی طناز که حماقتهای دیگر شخصیتها را بامزه جلوه میدهد. او استاد بذلهگویی است. همه چیز برای او کمدی است.
«الیزابت بنت» :
او همچنین خیلی روراست است و ساده و بدون هیج جدلی حرفش را میزند. فضایی وجود ندارد تا «الیزابت بنت» چیزی به جز یک قهرمان زن باشد. او با هوشمندی جسورانه و چشمان دوستداشتنیاش احساسات ما را آنگونه که میخواهد در دست میگیرد.
آقای «دارسی» :
آقای «دارسی» یکی از شخصیت های افسرده در رمانهای انگلیسی است، که نقش اصلی رمانتیک را برعهده دارد. او مردی است بدون هیچ حس خجالت که بیشرمیاش وقتی بدتر میشود که گهگاه قضاوتهای درستی دارد. اما بدون وجود خجالتزدگی، او تبدیل میشود به یک بازیچه، فردی متظاهر و افسردهای خودمحور که از اشتباهاتش مطلع است اما بابتشان عذرخواهی نمیکند. این حس او با غروری آمیخته که باعث میشود فکر کند اشتباهات از آنِ او هستند و براساس تعریف شخصیاش، اصلا اشتباه نیستند!
این کتاب یک قرن و نیم بعد از نگارش نشان میدهد که به شدت درباره پول است. هر انسانی قیمت خودش را دارد . آقای «دارسی» ارزشش از دوست خود آقای «بینگلی» بیشتر است و در نتیجه «لیزی» درخشان را به دست میآورد و آقای «بینگلی»، «جین» سرسنگین و تکبعدی را. آقای «کالینز» هم که به اندازه این دو هم نمیارزد، «شارلوت لوکاس» گیرش میآید.«لیدیا» سبکـسر به «ویکهام» میرسد، ویکهامی که باید برای به دست آوردن او هزینه پرداخت کند. «لیزی» و «جین» و خواهرانشان تقریبا مفلس هستند؛ هیچ جهیزیهای ندارند، خانه پدریشان وقف است. هیچ تحصیلاتی ندارند.
اقتباسهای زیادی از این رمان طی سالیان ساخته شد که مینیسریال سال 1995 از معروفترین آنهاست. «کالین فرث» در این کار نقش آقای «دارسی» و «جنیفر ایلی» به جای «الیزابت» ایفای نقش میکرد. در نسخه سینمایی و محبوب سال 2005 «غرور و تعصب» به کارگردانی «جویی رایت» هم «کایرا نایتلی» و «متیو مکفادین» هنرنمایی کردند.
یکی از موضوعات مهم در این رمان این است که نویسنده در زمانی می زیسته که هنوز بخش عمدهای از بزرگان ادبیات و فلسفه که سرنوشت جهان را تغییر دادند، پا به عرصة نگذاشته بودند. هنوز طبقة اشراف و اصیلزادگان قدرت و اعتبار داشتند و نویسندگانی که خارج از عرف جامعه مینوشتند محکوم به فنا بودند. مکتب رمانتیسم تازه پا گرفته بود و نحلههایی از آن در اشعار شاعران انگلیسیزبان دیده میشد. سالها بعد از مرگ آستین، در 1830، ویکتور هوگو در فرانسه جنبش ادبی رمانتیسم را معرفی کرد. در آن دوره، تفکر دربارة زنان حتی در نوشتههای بزرگان ادب آن زمان ِانگلستان با ترس و اضطراب همراه بود. حتی، به گفتة رضا سیدحسینی در مکتبهای ادبی، سالها پس از آن زنان در آثار نویسندگانی مثل دیکنز هنوز با تردید و وحشت نمایانده میشدند.
در همان سالها (اواخر قرن هجدهم)، آستین چند رمان نوشت و خود را بهعنوان استثنایی بر این قاعده نشان داد، استثنایی که بعدها خود تبدیل به قاعده شد. جین آستین قدرت کمنظیری در خلق شخصیتهای زنده و موقعیتهای ناب داشت، موقعیتهایی که هویت شخصیتها را با شیوایی تمام نمایان میکرد.
آستین راوی زندگی است. خوشیها و رنجها، کاستیها و ملالها همه در رمانهای او رنگ و بوی زندگی دارند. او از واقعیتهای پیرامون خود برای ساختن شخصیتها و نشان دادن جامعه و تفکر زمانهاش نهایت استفاده را کرده است. الیزابت بهنوعی شخصیت اول رمان محسوب میشود، و داستان، با وجود تکیة نویسنده بر دانای کل، بیشتر از پس ذهن او روایت میشود. او بیستساله است، درست همسن آستین هنگامی که غرور و تعصب را مینوشت، و تا حد زیادی نشان از خلقوخو و عقاید نویسنده دارد. الیزابت به نوعی نمایندة شخصیت خود آستین در داستان است، شخصیتی که برخلاف عرف و فرهنگ غالب جامعه قدم برمی دارد.
جامعهای که آستین به تصویر میکشد جامعهای روستایی است. شهرها هنوز حضور پررنگی در رمان ندارند و آدمهای شهری و مشکلاتِ روابط شهری در آن دیده نمیشوند. این جامعه هنوز با طبیعت پیوندی محکم دارد و به همین دلیل طبیعت را هم به صورت فیزیکی و هم عرفی در رمان مشاهده میکنیم.
در رمانهای قرن هجدهم، غالباً با موقعیتهایی آکنده از رمانتیسم و سانتیمانتالیسم مواجه میشویم، و با حکایت قهرمانی باهوش و زیبا که همة تلاشش برای گذشتن از موانع و رسیدن به کسی است که او را محبوب یا چارة کار خود میداند. اما غرور و تعصب به این علت هنوز تازگی خود را حفظ کرده و همچنان از خواندن آن لذت میبریم که رمانی معاصر است. صفت «معاصر» را نمیتوانیم به همة متونی که امروز نوشته میشود نسبت دهیم. در زمانهای که شخصیتهای ادبیات همه سیاه و سفید بودند، آستین شخصیتی چندبعدی خلق کرد و با تعهد و تسلط بر واقعیتهای جامعهای که در آن میزیست، تاریخ را به شیوایی به تصویر کشید و موقعیت نازل فرهنگی آدمهای جامعة آن دوره را نشان داد که زنانش در پی شکار شوهر و مردانش در جستوجوی زنانی فرمانبردار و متعهد به سنن اشرافی بودند.
در این رمان، عشق به معنای کاملاً زمینی خود رسیده است. آستین عشق را مفهومی میداند که در روندی اجتماعی بهوجود میآید و به انجام میرسد، و گاه سرنوشت شومی در انتظار آن است. شاید بتوان گفت که در رمان او عشق یک ارتباط مفید اجتماعی است.
هیچیک از شخصیتهای این رمان را نمیتوان کاملاً پاک و منزه دانست، همة شخصیتها نقاط ضعف و قوتی دارند که، در طول حوادث رمان، و موقعیتهایی که بهوجود میآید، بیشتر با آنها آشنا میشویم.
رمان با جملة شیوایی شروع میشود که بیانکنندة یکی از درونمایههای داستان است: «صغیر و کبیر فرضشان این است که مرد مجرد پولوپلهدار قاعدتاً زن میخواهد.» و آرام آرام ما را وارد ماجرایی میکند که دیگر نمیتوانیم رهایش کنیم.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.