نقد کتاب “شازده كوچولو” نوشته
آنتوان دوسنت اگزوپری
“من در بیابان بیآب و علفی مانده بودم و تصویر ذهنی از یک روباه بر من آشکار شد. انگار که فقط یک روباه نبود و میخواست چیزی به من بگوید.”
درباره نویسنده:
سنت اگزوپری جوان به دختر زیبایی دل بسته بود که خانواده دختر به سبب زندگی نامنظم و پرحادثه هوایی با ازدواج آن دو مخالفت کردند و نشانهای از این عشق را در اولین اثرش به نام پیک جنوب (۱۹۲۹) میتوان دید.
آنچه كه ذوق نویسندگی و شاعری را در او بارور ساخت، پرواز و آشنایی با سرزمین و فرهنگهای گوناگون بود. در سال ۱۹۲۵ داستان کوتاهی از او به نام «مانون» چاپ شد امّا کسی او را در زمره نویسندگان بهشمار نیاورد.
در سال ۱۹۲۷ برای انجام مأموریت دیگری به آمریکای جنوبی رفت و در آنجا وقت بیشتری برای پیگیری افکار خویش یافت. دو کتاب جالب او به نام «زمین انسانها» و «پرواز شبانه» یادگار آن زمان است.
او نوشتن “شازده كوچولو” را از سال ۱۹۴۱ آغاز كرد و با آبرنگ و مداد آن را تصویرگری كرد. این اثر یکی از مهمترین آثار او به شمار میرود که در سده بیستم میلادی در رده سومین کتاب پرخواننده جهان قرار گرفت.
به نقل از بی بی سی هواپیمای اگزوپری در پروازی اکتشافی بر فراز دریای مدیترانه در سال ۱۹۴۴ سقوط کرد و باعث مرگش شد. محل سقوط او بارها به امید یافتن ردی از او یا جنازهاش کاویده شد اما هیچ نشانی از او به دست نیامد. سنت اگزوپری، کوتاه زیست و آثار اندکی خلق کرد اما آثار معدودش به خاطر جنبههای عمیق انسانی، لحن شاعرانه و شخصیتهای جذابش، مخاطبان بیشماری در سراسر جهان دارد.
دلیل سقوط هواپیمایش هیچگاه مشخص نشد اما در اواخر قرن بیستم و پس از پیدا شدن لاشه هواپیمایش اینطور بهنظر میرسد که برخلاف ادعاهای پیشین، او هدف آلمانها واقع نشدهاست زیرا روی هواپیما اثری از تیر دیده نمیشود و احتمال زیاد میرود که سقوط هواپیما بهدلیل نقص فنی بوده است.
چهار سال پس از مرگش، ارگ Citadelle از او انتشار یافت و چنان که خود نویسنده در آن اظهار کرده بود، اثری ناتمام است که هرگز پایان نمیپذیرد. این اثر شامل مجموعه یادداشتهایی است که سنت اگزوپری از تجربهها و اندیشههای زندگی خود بر جای گذارده است.
هفتاد سال از مرگ پر ابهام آنتوان دو سنت اگزوپری، خلبان، شاعر و داستاننویس معروف فرانسوی و خالق شازده کوچولو میگذرد. اگزوپری، نه تنها خلبانی بیباک، میهن پرست و مبارزی ضدفاشیسم بود بلکه تجربههای زندگی پرماجرایش را به عنوان خلبان پست هوایی فرانسه و خلبان جنگ، دستمایه رمانها و داستانهای شاعرانه و خیالانگیز خود ساخت.
خلاصه کتاب:
در ۱۹۴۳ شاهکار سنتاگزوپری به نام شازده کوچولو انتشار یافت که حوادث شگفتآنگیز آن با نکتههای دقیق و عمیق روانی همراه است. شازده کوچولو یکی از مهمترین آثار اگزوپری به شمار میرود که در قرن اخیر سوّمین کتاب پرخواننده جهان است. این اثر از حادثهای واقعی مایه گرفته که در دل شنهای صحرای موریتانی برای سنت اگزوپری روی داده است.
خرابی دستگاه هواپیما خلبان را به فرود اجباری در دل آفریقا وامیدارد و از میان هزاران ساکن منطقه؛ پسربچهای با رفتار عجیب و غیرعادی خود جلب توجه میکند. پسربچهای که اصلاً به مردم اطراف خود شباهت ندارد و پرسشهایی را مطرح میکند که خود موضوع داستان قرار میگیرد.
شازده کوچولو از کتابهای کمنظیر برای کودکان و شاهکاری جاویدان است که در آن تصویرهای ذهنی با عمق فلسفی آمیخته است. این كتاب محبوبترین كتاب مردم در قرن بیستم بوده و به بیش از 130 زبان ترجمه شده است. این داستان تخیلی در بسیاری از مواقع رنگ و بوی فلسفی به خود میگیرد و آنچه باعث میشود مباحث فلسفی بسیار جذاب مطرح شود، بیان بسیار روان و سادهای است كه نویسنده از آن استفاده كرده است.
پسرک به خلبان می گوید که از اخترکی دوردست میآید و روزی تصمیم میگیرد برای اکتشاف اخترکهای دیگر خانه را ترک کند. او همچنین برای خلبان از گل سرخ محبوبش میگوید که دل در گرو عشق او دارد، از دیگر اخترکها تعریف میکند و از روباهی که او را اینجا، روی زمین، ملاقات کرده است. خلبان و شازده چاهی را مییابند که آنها را از تشنگی نجات میدهد اما در نهایت شازده کوچولو خلبان را در جریان تصمیم خود قرار میدهد و میگوید تصمیم گرفته به اخترک خانهاش بازگردد.
در سیارۀ اول یک پادشاه زندگی میکند که شازده کوچولو میخواهد رعیت او باشد؛ سیارۀ دوم خانۀ مردی خودپسند است که دوست دارد شازده کوچولو ستایشگر او باشد؛ سیارۀ سوم جایگاه میخوارهای است که مدام میخورد تا میخواره بودنش را فراموش کند؛ در سیارۀ چهارم تاجری زندگی میکند که مدام در حال شمردن و تملک همۀ چیزها حتی ستارگان و سیارههاست و درگیر عدد و رقم است؛ در سیارۀ پنجم شازده کوچولو به فانوسبانی برمیخورد که موظف است هر یک دقیقه، فانوس سیاره را روشن و خاموش کند چون سیاره بسیار کوچک است و هر یک دقیقه به دور خودش میچرخد و شب و روزش بسیار کوتاه است؛ شازده کوچولو در سیارۀ ششم جغرافیدانی را میبیند که مدام مشغول ثبت چیزها در کتابهای قطور خود است اما او گلها را چون «فانی» هستند در کتابهای خود ثبت نمیکند.
شازدهکوچولو نهایتاً به زمین فرود میآید و ماری را میبیند که به او میگوید حتی اگر پیش آدمها هم برود احساس تنهایی خواهد کرد. او پس از آن به گلی برمیخورد که روزی عبور کاروانی را از صحرا دیده و به همین دلیل تعداد آدمها را شش هفت تا میداند که چون ریشه ندارند، باد آنها را این طرف و آن طرف میبرد. شازده کوچولو از کوهی بالا میرود و هرچه سلام میکند، تنها تکرار صدای خودش را میشنود و گمان میکند زمین سیارۀ عجیبی است که آدمهایش هرچه را میشنوند، تکرار میکند. او همچنین به باغ گلی برمیخورد که پر از گلهای زیبا همانند گل خودش در سیارۀ خودش هستند، میفهمد گلش به دروغ خودش را تنها گل جهان میدانست. اما در ادامه با روباهی آشنا میشود که نگاهش را به گلش تغییر میدهد زیرا با او دربارۀ اهلی شدن و وابستگی و زمانی صحبت میکند که او برای گلش گذرانده و همین، باعث میشود که گلِ او برای او یگانه باشد. در انتهای داستان، عاقبت شازده کوچول نزد مار بازمیگردد تا به قولش وفا کند و او را به سیارۀ خودش بازگرداند…
تحلیل کتاب:
شازده كوچولو برای یافتن انچه به دنبالش است(حقیقت) از هفت مرحله عبور میكند كه خواننده در هر مرحله به فكر فرو رفته و به دنبال معنا و مفهوم آن در زندگی واقعی میگردد. در تمامی مراحل خواننده میتواند مصداق بارز آن را در دنیای امروزی ببیند. سیاره هفتمی كه شازده كوچولو به آن میرسد، زمین است ولی از نظر من تمامی شش سیاره قبلی نیز جزیی از زمین بوده و گفت و گوهایی كه در سیارهها رد و بدل میشود، نشاندهنده وجود شخصیتهای مختلف در بین انسانهای امروزی است.
این اثر جاودانه، درباره کودکی، تنهایی، فقدان، عشق، سفر، مهاجرت، خانه، مرگ، فلسفه، علم، قدرت، جنگ و حتی سیاست سخن به میان میآورد و بیان این همه مفاهیم اصلی زندگی در این کتاب صد صفحهای یک شاهكار است.
«شازده کوچولو» روایت عشق است. روایت عشقی از یاد رفته در قیل و قال تکنولوژی و صنعت روز. روایتی است از سر درگمی آدمی که نه راه میشناسد و نه هدف دارد. در این کتاب اگزوپری دنیای آدم بزرگها را به سخره میگیرد و آنها را به خاطر فراموش کردن ارزشهای اصلی زندگی سرزنش میکند. اگزوپری در این کتاب میخواهد خبر از فوت کودک درون آدمها بدهد. او میخواهد در این کتاب از دوست داشتن و عشق ورزیدن بگوید. او برای بیان این مفاهیم در کتابش از سبک سورئال بهره گرفته است. در این کتاب که اثری نمادین میباشد؛ سیاره اول: نماد حاکمانی است که میخواهند بر تمام دنیا تسلط داشته باشند. سیاره دوم: نماد انسانهای خودپسند و مغرور است. سیاره سوم: نماد انسانهای بیهدف است. سیاره چهارم: نماد افراد پول پرست است. سیاره پنجم: نماد انسانهای ایثارگر است که خواستههای خود را فدای خواستههای دیگران میکنند. سیاره ششم: نماد افرادی است که عشق در نظر آنها ارزشی ندارد. عناصر نمادین دیگری نیز در این اثر وجود دارند. از جمله: مار که نماد مرگ است و میتواند شازده کوچولو را به دنیای قبلش بازگرداند، و گل که نماد عشق و محبت است.
“شازده كوچولو” كتابی است هم برای كودكان و هم بزرگسالان. بیشتر منتقدان بر این باورند كه “شازده كوچولو” معنایی فلسفی و سمبولیك دارد. شخصیت اصلی داستان كودكی است همیشه كودك، كه رفتار آدم بزرگها را نقد میكند و راز دانایی انسان را بر راوی آشكار می كند، چنان كه روباه به او آموخت: “تنها با چشم دل میتوان خوب دید، آنچه اصل است از دیده پنهان است.”
زیباترین جمله كتاب: “آدم بزرگها نمیفهمند و بچهها خسته میشوند از بس که باید به آنها توضیح بدهند.” نشان میدهد كه زیباترین چیزی كه در وجود آدمی است، كودكیاش است پس چرا بدنبال زود بزرگ شدن هستیم؟
یکی از مهمترین حرفهای این کتاب درباره «عشق» است، که عشق یک «امر عام» را به «امری خاص» تبدیل میکند. جایی که روباه میگوید تو یک پسر بچهای مثل هزاران پسر بچه دیگر و من یک روباهم مثل هزاران روباه دیگر اما اگر تو من را اهلی کنی، هم من و هم تو برای هم یگانه میشویم.
این مطلب توسط سایت دکتر امیر مسعود رستمی تهیه و تنظیم شده است. |
شازده كوچولو بي نظير بود و به نظرم از اين كتاب هايي است كه با هر بار خواندنش حرفي جديد براي گفتن دارد:)
یکی از بهترین کتابهایی که خواندم. ترجمه احمد شاملو بی نظیر بود.