معرفی و نقد کتاب عقاید یک دلقک اثر هاینریش بل
درباره نویسنده:
هاینریش بل در سال ۱۹۱۷ در شهر کلن به دنیا آمد. در دوران کودکی به دلیل داشتن خانواده ای کاتولیک با مسائل ناشی از جنگ و دگرگونی های اجتماعی پس از آن در ارتباط بود. آموزش کاتولیکی او در خانه و مدرسه چنان تأثیر بر ذهن او گذاشت که ارزش های کاتولیک بخش جدایی ناپذیری از آثار او شد. هرچند که از عنوان «نویسنده کاتولیک» بیزار بود و در اواخر عمر خروج خود از کلیسای کاتولیک را اعلام کرد.
بل در سال ۱۹۳۷ پس از اتمام تحصیل سر درگم بود و نمی دانست که چه راهی را در زندگی در پیش بگیرد.فقط این را می دانست که می خواهد نویسنده شود. از هفده سالگی این حرفه او را به خود جذب و مشغول کرده بود. تمام نوشته های دوران نوجوانی او در بمباران کلن از بین رفت. او در سال ۱۹۳۸ شاگرد کتاب فروش شد و تجربه این دوران از زندگی او در رمان «سیمای زنی در میان جمع» منعکس شده است. یک سال بعد و با شروع جنگ جهانی دوم به خدمت سربازی رفت و تا سال 1945 در جبه های جنگ بود. با اینکه خانواده او با نازیها و حزب ناسیونال سوسیالیسم مخالف بودند، او در ابتدا با آنها همدلی داشت اما پس از زخمی شدن در جبههٔ شرق، دیدگاهش تغییر یافت و به عمق فاجعهٔ جنگ و جنایت رژیم نازی پی برد. بل در طول جنگ و در جبهه شرق چند بار زخمی شد، از پادگان فرار کرد و با جعل برگههای عبور خود را به غرب رساند. در آنجا نه آزادی بلکه اسارت به دست آمریکاییها در انتظارش بود. پس از آنکه سرانجام از زندان آمریکاییها آزاد شد، با همسرش در شهر کلن، شهری که ۸۰ درصدش در اثر جنگ ویران شده بود، اقامت گزید.
بل در سال 1942 با ماری ازدواج کرد و اولین فرزندشان در 1945 براثر بیماری از دنیا رفت.
بل پس از جنگ در رشته زبان و ادبیات آلمانی به تحصیل پرداخت و برای تأمین خرج تحصیل و زندگی در مغازه نجاری برادرش کار میکرد تا در سال ۱۹۵۰ به عنوان مسئول سرشماری آپارتمانها و ساختمانها در اداره آمار مشغول به کار شد.
هاینریش بل اولین داستان خود را در سال 1947 به چاپ رساند و با چاپ داستان “قطار به موقع رسید” در سال 1949 به شهرت دست یافت و در سال 1951 برای چاپ داستان “گوسفند سیاه” موفق به دریافت اولین جایزه ادبی خود شد. تا زمانیکه این جایزه را دریافت نماید، در فقر شدید به سر می برد او در سال ۱۹۵۶ به ایرلند سفر کرد و سال بعد کتاب یادداشتهای روزانه ایرلند را به چاپ برساند.
بل در سال ۱۹۷۱ ریاست انجمن قلم آلمان را به عهده گرفت و توانست در سال ۱۹۷۲ به عنوان دومین آلمانی، بعد از توماس مان، جایزه ادبی نوبل را از آن خود کند.
هاینریش بل خروج خود و همسرش را از کلیسای کاتولیک، در سال ۱۹۷۶، اعلام کرد. او در ۱۶ ژوئیه ۱۹۸۵ در سن 68 سالگی از دنیا رفت و جسد او در نزدیکی زادگاهش به خاک سپرده شد.
با وجود اینکه بل به صراحت جنایات ملت آلمان را قبول داشت، اما هرگز پذیرای اندیشه «جرم و کشتار جمعی» نشد. او می دانست آلمانی های بسیاری، همچون خانواده او و دوستانش، از همان آغاز با ناسیونال سوسیالیسم مخالف بوده اند. با این حال وی در آثارش هرگز از شماتت هموطنانش باز نایستاد. آثار او یادآوری مدام جنایت هایی است که هرگز نباید فراموش شود.
هاینریش بل در طول زندگی ۶۸ ساله خود، بیش از ۲۰ رمان و داستان کوتاه و تعداد بیشماری مقاله از خود بهجای گذاشت و در مرگ او حتی دشمنانش عزادار شدند، دشمانش نیز به او احترام می گذاشتند- البته نه صرفاً به خاطر دستاوردهای ادبی اش، بلکه بیش تر به دلیل آزادگی و انصاف و عدالتش.
هاینریش بل عاشق مردمان ساده بود و قهرمانان داستانهای او درماندگان و شکستخوردگان جامعه بودند. در آن روزگار که آلمان در موقعیت خاصی بود، این نویسنده بزرگ با خلق آثار پربار خود کوشید تا ضمن انتقاد از فاشیسم هیتلری و اوضاع اجتماعی نابسامان بعد از جنگ، مانع فرار انسانها از واقعیتهای زندگی شود و آنان را برای تلاش در راه سازندگی، ترغیب و تشویق کند. او در شمار معدود نویسندگانی است که توانستهاند موقعیتها را موشکافی و ارتباط آنها را با انسانها بهدقت بررسی کنند.
بل برای خوانندهاش همه چیز را همانگونه که هست، میگوید. حقایقی را تشریح میکند که معمولا به دلیل ترس از عواقب احتمالی ناخوشایند، بهسادگی تمام پنهان نگه داشته یا نادیده گرفته میشوند.
او زندگی را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد؛ زندگی انسانهایی را که هر یک به گونهای نسبت به هستی و موجودیت خویش بیاعتنا هستند، گذشته را نفرین میکنند و چون توانایی مطابقت یا مبارزه با وضع موجود را ندارند، ناچار همه چیز را متحمل میشوند و عاجزانه تسلیم میشوند.
فریاد اعتراض او در همه حال نسبت به ظلم و بیدادگری زورمندان و قدرتهای کلیسایی و ناهنجاریها و زشتیهای زندگی به گوش میرسد.
خلاصه کتاب:
کتاب عقاید یک دلقک داستان مردی است به نام هانس شنیر که شغل دلقکی را برای خود انتخاب کرده است نه به خاطر پول و شهرت بلکه به خاطر علاقه و حس درونی خودش و به همین دلیل نیز از خانواده طرد شده است چون هانس خانواده ای بورژوا و پدری ثروتمند داشته و اصلا مشکل مالی ندارد. مادر هانس کاتولیک معتقدی بود که حتی برای دفاع از عقایدش حاضر شد دخترش را برای جنگ بفرستد و شاهد مرگ او شود. برادر هانس نیز که ابتدا عاشق موسیقی و نواختن ساز بود، تحت تاثیر مادرش تغییر عقیده داده و وارد کلیسای کاتولیک می شود ولی هانس فارغ از هرگونه عقیده و تعصب به شغل مورد علاقه اش می پردازد.
هانس عاشق دختری مذهبی به نام ماری می شود و علیرغم عدم ثبت رسمی ازدواج، سالها باهم زندگی می کنند ولی بعد از شش سال زندگی، ماری او را با نوشتن نامه ای بخاطر عقاید مذهبیاش ترک میکند و هانس بیدین در همه این داستان در عشق ماری میسوزد و مدام ماری را در کنار خودش میبیند. هانس که اعتقاد دارد به مرض تکهمسری دچار شده است نمیتواند زن دیگری را به جای ماری بپذیرد. عشق زیبای او به ماری در تمام متن کتاب به چشم میخورد.
شنیر بعد از رفتن ماری دچاره افسردگی شدیدی میشود بطوریکه نه می تواند مثل سابق کار کند و نه انگیزهای برای ادامه زندگی دارد و بیشتر زمان خود را به مرور خاطراتش می پردازد.
هانس شنیر، تنها به اتاق خود در شهر بن، پناه برده و ساعت ها خاطرات و شکستهای زندگی عاطفی و حرفهایش را مرور میکند و در نهایت مانند گدایی بر پلههای ایستگاه راهآهن نشسته و بازگشت ماری، زن محبوبش را که از دست دادهاست، انتظار می کشد و در عین حال به دلیل فقر شدید، با نواختن گیتار شروع به گدایی می کند.
کتاب تکگویی بلندی، ساخته از «ملاحظات» (یا عقاید) آدمی سرخورده و مایه گرفته از خاطرههای شخصی است که تنها چند مکالمه تلفنی و ملاقات کوتاه پدر آن را قطع میکند.
او به نسلی تعلق دارد که اگرچه جوانتر از آن بودند که در آخرین دستههای هیتلری نامنویسی کنند اما در میان شعارهای ناسیونال سوسیالیستی بزرگ شدهاند. جامعه نو مرفهای که بر ویرانهها بنا شدهاست، در چشم او بهطور قطع مشکوک است؛ بدان لحاظ که دستاندرکاران آن، که همگی کمابیش بدنامند، امروزه به بهای کمی برای خود وجدان راحت خریداری میکنند: حتی مادر او رئیس «کمیتهای برای نزدیک ساختن نژادها» است. در حال و هوای بازسازی، کاتولیسیسم به اصطلاح «ترقیخواه» که در محافل بورژوایی بن خودنمایی میکند، در ریاکاری عمومی سهیم است.
همه خشم هانس شنیر بر کاتولیسیسم متمرکز است و انگیخته از دلایلی شخصی است: ماری که مدت شش سال همدم او بود، ترکش گفتهاست تا با یکی از همان «کاتولیکهای متجدد و سرشار از آینده»، که از دستاندرکاران جلو صحنهاست، ازدواج کند.
تحلیل کتاب:
در تحلیل کتاب عقاید یک دلقک می توان گفت که نویسنده با دیدی عمیق به شخصیت پردازی پرداخته و توانسته با این رمان ادبیات آلمان را متحول نماید. این رمان که توسط شخص اول روایت می شود، درباره سیر تحولی هانس و زندگی عاطفی و کاری اوست که سیر نزولی داشته و دچار شکست می شود. در این روند علاوه بر داستان زندگی شخص اول با شرایط اجتماعی، سیاسی و مذهبی جامعه آن زمان آشنا شده و درگیر انتقادات شدید نویسنده از زمان حال خود می شویم.
در کتاب عقاید یک دلقک، قهرمان اصلی رمان «هانس اشنیر» بازیگری افسرده و غمگین است که نه تنها دچار مشکلات مالی است، بلکه به دلیل مجروح شدن در اجرای خود، نمی تواند کار کند و از همه بدتر در سوگ از دست دادن عشقش، ماری میگرید که پس از ۶ سال زندگی آزاد با او دوباره به حلقه مذهبیهای کاتولیک پیوسته است.
هانس برای تسلای خود به الکل رو میآورد، با آن که به خوبی میداند، «دلقکی که به مشروب پناه ببرد، خیلی زودتر از یک شیروانیساز مست سقوط خواهد کرد.»
هانس نمونه انسان سرخورده و آواره جامعه سرمایهداری در آلمان است؛ کسی که با داشتن پدر و خانواده ای ثروتمند در فقر به سر می برد و در نهایت گدایی را بر درخواست پول از خانواده اش ترچیج می دهد. انسانی که به علت نداشتن مهارتهای لازم، چنان قربانی میشود که حتّی نامزدش او را ترک میکند.
در این داستان، بل جامعه قرن بیستم را به نقد میکشد: جامعه بورژوا-کاتولیک آلمان که تحت سلطه گروههای مالی غرب و جامعه تحت ستم سوداگران صنعت و تکنولوژی که انسانها را عاری از هویت کرده، آنها را در مسیر نیهیلیسم قرار میدهد.
در تحلیل عقاید یک دلقک می توان گفت که دارای یک نوع صداقت است. شخصیت اصلی داستان تمام اتفاقات و پیشامدهای زندگی خود را به گونه ای ناب و بدون سانسور، آنطور که انسان تنها ممکن است با خودش صحبت کند، روایت می کند. در تحلیل عقاید یک دلقک می توان گفت که هانس شینر بدون آن که عقایدش را در بوق و کرنا کند و یا مانیفستی ارائه کند، به همه چیز در زمانه خودش اعتراض و حتی حمله می کند. او سرمایه داری، کمونیسم، نازی ها و بسیاری از عادات و مناسبات انسان ها را زیر سوال می برد. او بیش از هر چیز قوانین مذهب کاتولیک را به چالش می کشد. او مدت ها با زنی که عاشقش بوده زندگی می کرده است اما قوانین کاتولیکی با قدرت خود توانسته تا زندگی عاشقانه این زوج را نیز تحت تاثیر قرار دهد و در نهایت به عقیده شخصیت اصلی آن را برهم بزند.
ممکن است که حملات هانس شینر به هر چیز در اطراف خود مخاطب خود را دچار نوعی دلزدگی و حتی گیجی کند اما سوال اینجاست که این گیج شدن و به فکر فرو بردن مخاطب توسط نویسنده عمدی بوده است یا خیر. در تحلیل عقاید یک دلقک این موضوع هم می تواند نقطه قوت رمان محسوب شود و هم نقطه ضعف آن. این موضوع بیشتر به دیدگاه خواننده و یا تحلیلگر رمان بستگی دارد. اگر مخاطب یا خواننده تنها تمایل دارد قصه ای را بشنود و درگیر آن شود ممکن است در میانه کتاب دچار اندکی ملال شود اما اگر مخاطب با دید تحلیلی تر به اثر نگاه کند می تواند اثر را قابل تامل تر و تاویل پذیر تر نیز ببیند.
در تحلیل عقاید یک دلقک باید به این نکته توجه داشت که هاینریش بل به هیچ عنوان قصد ندارد تا دیدگاه های خود و حرف هایش را در دهان شخصیت اصلی رمانش قرار دهد. او با طرح یک موقعیت و خلق یک شخصیت، تضاد و تعارض هایی را پدید می آورد که با شرح و بسط آن ها هیچ احتیاجی به زیاده گویی و مانیفست دادن وجود ندارد. عقاید یک دلقک مورد اقتباس سینمایی نیز قرار گرفته است.
نام فیلمی که با اقتباس از رمان عقاید یک دلقک ساخته شده است، عقاید یک دلقک (فیلم ۱۹۷۶) است. این فیلم به کارگردانی وویکش یاسنی ساخته شده است.
از بهترین نویسندگان معاصر آلمان که با ترجمه های مختلف و البته ارزششمندی روانه بازار شده. از جمله بهترین ترجمه های این کتاب شریف لنکرانی، سارنگ ملکوتی و محمد اسماعیلی هست.
تحلیلتون رو هم مطالعه کردم و لذت بردم.
خرید و فروش اینترنتی کتاب دست دوم