نقد كتاب “بلندیهای بادگير” نوشته امیلی برونته
درباره نویسنده:
امیلی جین برونته متولد 1818 داستاننویس و شاعر بریتانیایی است. رمان بلندیهای بادگیر او اثر بسیار معروفی است. امیلی برونته اشعار بسیاری نیز سرودهاست. برخی از اشعار او به همراه اشعار دو خواهر دیگرش، شارلوت برونته و آن برونته در یک مجموعه به چاپ رسید.
زندگی با یک پدر همیشه عصبانی در خانهای پر از التهاب و ترس باعث جوان مرگ شدن خواهران برونته شد. خواندن آثار برونتهها برای آنهایی که میخواهند داستان کلاسیک بخوانند، شروع خوبی است.
برونتهها با آن چهرههای غمگین نمونه بارزی از زنان انگلستانی عصر ویکتوریایی هستند که بعد از انقلاب صنعتی شهرها و کارخانهها توسعه پیدا میکردند و از طرف دیگر بیکاری و بحرانهای اقتصادی و زندگی بسیار سخت کارگری، مردم را روز به روز بیشتر در تنهاییشان فرو میبرد.
خلاصه كتاب:
کتاب بلندیهای بادگیر در سال ۱۸۴۷ منتشر شد. واژه Wuthering از کلمهای اسکاتلندی گرفته شده و به طوفانی که اطراف خانه اصلی داستان وجود دارد اشاره میکند و نمادی از آشوب های زندگی خانواده های آن منطقه است.
كتاب بلندیهای بادگیر Wuthering Heights تنها كتاب امیلی برونته است كه به شهرت جهانی رسیده و جالب است بدانید كه كتاب فوق پس از مرگ نویسنده مورد توجه مخاطبان قرار گرفت و بیش از 150 سال است كه خوانندگان بیشماری در سراسر جهان آن را میخوانند و منتقدان بسیاری دارد.
نویسنده كتاب به زبانی ساده، به تشریح عشقی پرداخته است كه مرموز بوده و زمان آن را كمرنگ نكردهاست. هنگام خواندن این كتاب، از دنیای امروزی جدا شده و خود را در میان حوادث، شخصیتها و فضاهای كتاب مییابید و این اثر فوقالعاده جملات كتاب است.
كل كتاب از زبان كارگری توصیف میشود كه از ابتدا تا انتها از شخص اول داستان تنفر داشته و این سوالی است كه تماما ذهن را درگیر میكند كه آیا روایت داستان بیطرفانه بوده یا نفرت راوی از شخصیت اصلی در حكایت اثر داشته است!
بلندیهای بادگیر در واقع نام عمارتی است که ارنشاوها در آن ساکن هستند. هیثکلیف بچه رها شدهای است که آقای ارنشاو در خیابان مییابد و به سرپرستی پذیرفته و همراه خود به خانه میآورد. هیندلی، پسر خانواده از همان ابتدا به دشمنی با هیثکلیف میپردازد در حالی که کیتی، دختر خانواده چنان روابط صمیمانهای با او مییابد که آتش عشق را در قلب هیثکلیف شعلهور میکند. مرگ آقای ارنشاو، مخالفت هیندلی، اختلاف طبقاتی هیثکلیف با کیتی و آشنایی خانواده ارنشاو با خانواده ثروتمند و اشرافی لنیتون، سبب ازدواج کیتی با ادگار لنیتون میشود. هیثکلیف سه سال بعد از ناپدید شدنش با ثروتی هنگفت و با کینهای از هیندلی، کیتی و ادگار، برای انتقام و با هدف به ذلت نشاندن هیندلی و ادگار و به دست آوردن همه ثروت این دو خانواده به دهکده باز میگردد. بازگشت او سبب میشود تا دو نسل از این دو خانواده لحظهای روی آرامش به خود نبینند.
تحلیل كتاب:
امیلی برونته نویسنده رئالیستی است که «بلندیهای بادگیر» را به زبان ساده روزگار خود نوشته است، اما رگههای رمانتیسم و سنت داستاننویسی گوتیک و فضاهای خیالی و حتی جادویی در کارش نمایان است. به طوری که بعضی از نقادان این اثر را «گوتیک» هم خواندهاند. به هر حال این رمان درباره عشقی ست قدرتمندتر از مرگ، و شور و سودایی خارقالعاده، بیهمتا و مرموز که گذشت زمان از جاذبهاش نمیکاهد. نابرابریهای جنسیتی و طبقاتی، مسائل مذهبی و عشق غیراخلاقی از خط قرمزهای انگلستان آن زمان بود که امیلی به راحتی در کتابش از آن سخن میگفت. ظلم و وحشت جاری در داستان نیز نارضایتی بسیاری را برانگیخته بود. راوی كتاب بلندیهای بادگیر، زنیست که ماجراهای عجیب و شورانگیزی از عشق در دو خانواده را شرح میدهد.
همچون امیلی، همه کودکان این کتاب در بدو تولد یا خردسالی مادر خود را از دست میدهند. همانند امیلی و خواهرانش، کیتی و هیثکلیف نیز اوقات خود را در طبیعت وحشی اطراف دهکده سپری میکنند و هیچ دوستی ندارند. برادر کیتی، هیندلی که با حمایت خانواده برای ادامه تحصیلاتش از دهکده خارج شده، بیخبر ازدواج میکند و بعد از مرگ همسرش به هنگام تولد تنها پسرش، به قمار و الکل رو میآورد، انعکاسی از پاتریک برادر امیلی در داستان است. جوزف، خدمتکار مذهبی و متعصب خانواده ارنشاو نیز نمودی از پدر مذهبی و سختگیر نویسنده در داستان است.
كتاب بلندیهای بادگیر گرچه در نگاه اول داستانی عاشقانه است ولی به مرور رفتارهای خشن و تاثیرات آنها بر رفتار آدمی را به تصویر كشیده است.
یكی از زیباترین جملات كتاب:
“حالت یک سگ ولگرد را نداشته باش که هر لگدی که میخورد، حقش است و از تمام دنیا به اندازه کسی که لگدش میزند، متنفر است!”
شخصیتی به نام هیتکلیف تماماً در حال انتقام است. اما روشن است که این موضوع اصلی داستان نیست و دلیلی كه باعث این همه نفرت و رنج و عذاب میشود را باید یافت. خواننده در تمام رمان شاهد رفتار خشن و ستمگرانه هیتکلیف است نسبت به هر کسی که در اطرافش قرار میگیرد. او هیچ کس را دوست ندارد، برای هیچ کس احترامی قائل نیست و دائماً همه را رنج میدهد، اما چرا؟
چون هیتکلیف از همان کودکی با رفتار خشن و تحقیرآمیز آقازاده ها مواجه بوده و همین نفرت و کینه را در دلش جای میدهد. باز هم خواننده نمیتواند این همه نفرت و رفتار خشونتبار را بپذیرد؛ جز یک عامل مهم که آن هم «عشق» است. هیتکلیف دیوانهوار عاشق کاترین است. هر چند کاترین در مواقعی با او نامهربان است و عاقبت هم همسر او نمیشود، اما عشق کاترین و نرسیدن به او باعث جنون هیتکلیف و قربانی کردن تمام افراد خانواده میشود. درحقیقت این رمان، قدرت عظیم عشق و تبعات غیرقابل باور آن را به زیبایی ترسیم کرده است.
این مطلب توسط سایت دکتر امیر مسعود رستمی تهیه و تنظیم شده است. |
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.